گزارش فارین پالیسی:

سه دهه حماقت سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه

کدخبر: 2002829

نشریه آمریکایی فارین پالیسی نوشت: طی سه دهه اخیر "واقع گرایی" در سیاست خارجه آمریکا جایی نداشته است و از همین روست که رهبران آمریکا نتوانستند از بزرگترین اشتباهات خود در عراق و سلاح های کشتار جمعی، اسرائیل و فلسطین و حتی سوریه و روسیه، اجتناب کنند.

گروه بین الملل «نسیم آنلاین» - نشریه فارین پالیسی در مقاله‌ای به بررسی ناکامی ها و شکست های ایالات متحده آمریکا پرداخت و نوشت:

چطور آمریکا نتوانست از بزرگترین اشتباهات از عراق وسلاح های کشتار جمعی تا اسرائیل و فلسطین تا سوریه و روسیه، اجتناب کند؟

در ماه های اخیر، روابط با روسیه و چین به شکل فزاینده ای حالت خصمانه ای پیدا کرده است. دموکراسی در شرق اروپا و ترکیه پس رفت داشته و مدت 14 سال است که جنگ در افغانستان هزینه صدها میلیارد دلاری برای آمریکا داشته است، طالبان در حال پیشرفت وبلکه پیروزی هستند. حدود دو دهه است که "روند صلح" بین اسرائیل و فلسطین به حال خود رها شده است. حتی اتحادیه اروپا نیز با مشکلاتی مواجه می شود که برای هیچ کدام آن ها راه حل آسانی وجود ندارد.

با گسترش مشکلات آیا بهتر نیست که ایالات متحده آمریکا و رهبران جهان به جای دادن اختیارات به لیبرال ها و نومحافظه کاران، کمی واقع بینانه تر رفتار کنند؟

آیا بیل کلینتون، جورج بوش و باراک اوباما از راهکارهای واقع بینانه برای حل معضلات استفاده کردند؟ سیاست خارجی آمریکا از سال 1993 چه تغییراتی داشته است؟

اول از همه و شفاف تر از همه اگر جورج بوش به نظرات برند اسکاوکرافت (رئیس هیئت مشاور اطلاعات خارجی جورج بوش) ، کالین پاول ( وزیر امور خارجه وی) و دیگر اشخاص مهم واقع گرا اهمیت می داد؛‌هرگز در سال 2003 به عراق حمله نمی کرد. بوش تنها به حذف القاعده فکر می کرد و با این تفکر خود را در باتلاق عراق گرفتار کرد.اگر واقع بینانه رفتار می کرد، هزاران سرباز آمریکایی در این حملات کشته و زخمی نمی شدند و صدها هزار عراقی هنوز زنده بودند. اگر واقع بینانه رفتار می کرد، گروه افراطی و تروریستی داعش اصلاً وجود خارجی نداشت. بنابراین رد نصیحت های واقع بینانه به قیمت هدر رفتن چند تریلیون دلار از پول های پرداخت کنندگان مالیات و در کنار آن به قیمت جان هزارن انسان تمام شد و هرج و مرج های ژئوپلتیکی را برجای گذاشت.

دوم، اگر رهبران آمریکایی گوش به نصیحت های واقع بینانه می دادند، هرگز در دهه 1990 تصمیم به توسعه ناتو نمی گرفتند و اگر تصمیم به چنین کاری می گرفتند، گسترش آن را محدود به لهستان، مجارستان، جمهوری چک می کردند. واقع گرایان به خوبی درک می کردند که قدرت های بزرگ همیشه در پی تثبت قدرت در و یا نزدیک مرزهایشان هستند و کارشناسان هشدار داده بودند که توسعه ناتو می تواند روابط با روسیه را مسموم کند. توسعه ناتو نه تنها باعث قدرت پیدا کردن متحدان نشد، بلکه باعث شد تا ایالات متحده با حمایت از برخی کشورهای ضعیف که دور از آمریکا اما در مجاورت مرز روسیه هستند، یک سیاست جغرافیایی نادرست را رقم بزند.

سوم، اگر رئیس جمهور واقع گرا بود،‌ از استراتژی "مهار دوجانبه" در خلیج فارس استقبال نمی کردند، و دولت کلینتون به جای اینکه به فکر مهار کشورهای ایران و عراق در آن واحد باشند، از رقابت دوجانبه آن ها برای به تعادل رساندن قدرت یکدیگر استفاده می کردند. مهار دوجانبه تا مخالفت های ایالات متحده با هردوی این کشورها که به صورت بالقوه با یکدیگر رقیب یکدیگر بودند،‌ باعث شد تا مخالفت های آمریکا تشدید شود و واشنگتن را ناچار کند تا نیروهای زمینی و هوایی گسترده ای را عربستان سعودی و کشورهای حوزه خلیج فارس،‌به صورت آماده باش نگه دارد. این حضور طولانی مدت نظامی در مناطق، تبدیل به یکی از بزرگترین دلایل نارضایتی اوسامه بن لادن و به وجود آمدن حادثه 11 سپتامبر شد.

چهارم، واقع گرایان سعی داشتند هشدار دهند که " ملت ـ سازی" در افغانستان یک ماموریت احمقانه است،‌ آن هم بعد از حمله به عراق و ایجاد زمینه ای برای قدرت گرفتن طالبان. کاملا روشن و قابل پیش بینی بود که استراتژی "افزایش نیرو" اوباما در سال 2009 در قبال افغانستان ناکارآمد است. اگر اوباما واقع بین بود، ایالات متحده تلفات کمتری را در افغانستان برجای می گذاشت، مبالغ هنگفت، هزینه نمی شد و دولت اوباما در شرایط استراتژیکی قوی تری به سر می برد.

پنجم ، برای واقع بین ها توافق هسته ای نشان دهنده این است که ایالات متحده می توانست پیش از این نیز دیپلماسی منعطف تری در مواجهه با ایران پیش بگیرند. واقع بین ها مکرراً هشدار می دادند که ایران هرگز قبول نمی کند که همه ظرفیت غنی سازی هسته ای خود را تعطیل کند و تهدید تهران با وجود داشتن نیروهای نظامی تنها باعث می شود که آن ها قابلیت خود را برای افزایش تسلیحات مخفی افزایش دهند. آیا پیش از این آمریکا از خود انعطاف پذیری نشان داد؟ اگر دیپلماسی آمریکایی درست عمل می کرد می توانست روابط سازنده تری با تهران داشته باشد.

ششم ، مشاورین واقع گرا بارها از "روابط ویژه" آمریکا با اسرائیل انتقاد کرده اند و هشدار دادند که این به ضرر آمریکا خواهد بود. اما بر خلاف مخالفت ها،‌ آمریکا تبدیل به یکی از مدافعان سرسخت اسرائیل شد. این موضع گیری نه تنها از هیچ کدام از خصومت های ذاتی که مربوط به اصل موجودیت اسرائیل می شد را ریشه کن نکرد و این ذهنیت را هم به وجود نیاورد که ایالات متحده و اسرائیل در راستای منافع مشترک خود همکاری می کنند، بلکه چهره آمریکا را در اذهان جهانی تضعیف کرد و باعث بدتر شدن معضل تروریسم شود و باعث شد تل آویو به تلاش خود ویرانگری برای ساختن یک "اسرائیل بزرگتر" با هزینه فلسطینی ها ادامه دهد. واقع بین ها همچنین تاکید داشتند که برای رسیدن به راه حل بین اسرائیل و فلسطین نیاز است که به هر دو طرف فشار وارد آورد نه اینکه در نقش "وکیل اسرائیل" بازی کرد.

و هفتم ، در نهایت اگر اوباما به نصیحت های مشاور واقع نگر خود (رابرت گیتس) عمل می کرد، هرگز برای سرنگونی معمر قذافی در لیبی همکاری نمی کرد و باعث به وجود آمدن یک شکست دیگر برای دولت نمی شد. قذافی به طور حتم یک حاکم نفرت انگیز بود، ‌ اما ویرانگری ها،‌نا آرامی ها، خشونت و قتل عام های بعد از سرنگونی معمر قذافی دست کم گرفته شده بود.

یک مشاور واقعیت گرا همچنین به اوباما هشدار داده بود که او نباید از جمله "اسد باید برود" استفاده کند و یا خط قرمزی در استفاده از سلاح های شیمیایی بکشد. نه به این خاطر که اسد باید حمایت شود ویا سلاح های شیمیایی به ابزارآلات جنگی مشروعیت می دهد، بلکه به این خاطر که منافع حیاتی آمریکا در این موضوع لحاظ نشده بودند. اگر اوباما به حرف مشاورانش گوش می داد، جنگ داخلی در سوریه قبل از اینکه زندگی بسیاری به ورطه نابودی کشانده شود، خاتمه می یافت.

به طور خلاصه، اگر سکان وزارت خارجه آمریکا را در طول 20 سال گذشته واقع گرایان به دست می‌گرفتند، جلوی بسیاری از افتضاحات سیاست خارجی گرفته می شد و حتی ممکن بود موفقیت هایی را نیز به دست بیاورند.

ارسال نظر: