گزارش پایگاه آمریکایی اینترسپت از سیاستهای جنگطلبانه ایالات متحده:
سه دهه جنگطلبی برای تسلط بر خلیج فارس
این پایگاه آمریکایی نوشت: پس از پایان جنگ جهانی دوم تا دهه هشتاد میلادی، هیچ سرباز آمریکایی در خاورمیانه کشته نشد اما طی یک دهه بعد، تغییر شگرفی رخ داد و از دهه نود میلادی به بعد، هیچ سرباز آمریکایی در منطقهای غیر از خاورمیانه کشته نشده است!
گروه بین الملل « نسیم آنلاین » - پایگاه آمریکایی اینترسپت در گزارشی به بررسی رویکرد جنگ طلبانه آمریکا پرداخت و نوشت:
این باور که حمله، بمباران، و اعزام نیروهای ویژه به نفع جهانیان است و با ایده آلهای افلاطونی منافع ملی در یک راستاست، در روان آمریکاییها ریشه دارد.
مانند گربه "استیو اسمیث"، آمریکا هم "دوست دارد درباره خوب بودن غلو کند"؛ این گربه حمله میکند و به هدف نمیرسد و حتی گاهی به خودش آسیب می زند، اما تسلیم نمیشود.
هیچ چیز موجب نمیشود که اعتقاد آمریکاییها به نیروی نظامی کم شود، فرقی نمیکند چندبار سرشان به سنگ خورده باشد، بار دیگر در منطقهای دیگر همان کارها را تکرار میکند. ناکامی در بهبود زندگی در ویتنام، لبنان، سومالی، عراق، افغانستان و لیبی عزمها را برای این که دفعه بعد کار به درستی انجام میشود، حتی راسختر میکند!
سربازان آمریکایی در ویتنام
این تصور در میان افسران سیاست زده، اغلب رسانههای لیبرال و حتی محافظه کار، نخبگان سیاست خارجی و حتی نهادهایی که حامی اندیشکده ها و دولت هستند و اغلب سیاسیون شایع است؛ به حدی که اغلب این افراد و حتی مردم عادی به جای این که بپرسند چرا باید نیروی نظامی اعزام شود، درباره چگونگی، کمیت و مکان اعزام نیرو بحث و گفتگو میکنند.
از سال 1979 و به دنبال انقلاب ایران و حمله شوری به افغانستان، آمریکا قدرت جنگی خود را در منطقهای که آندرو بکویچ "خاورمیانه بزرگ" میخواند، متمرکز کرده است. این منطقه شامل بخشهایی است که امپریالیستهای پیش از آمریکا، مانند انگلیس "خاورمیانه و خاور نزدیک" میخواندند که از غرب پاکستان تا مراکش را در بر میگیرد.
بکویچ در کتاب جدید خود مینویسد: پس از پایان جنگ جهانی دوم تا دهه هشتاد میلادی، هیچ سرباز آمریکایی در این منطقه کشته نشده است. اما طی یک دهه بعد، تغییر شگرفی رخ میدهد و از دهه نود میلادی به بعد، هیچ سرباز آمریکایی در منطقهای غیر از خاورمیانه کشته نشده است!
بکویچ در این کتاب به وفاداری نخبگان در حمایت از جنگها هم اشاره میکند که زمینههای اخلاقی را برای توجیه این حملات و بعدتر نتایج معکوسشان را فراهم میکند. او اشاره میکند که در سال 1975، زمانی که قدرت مطلق آمریکا در هندوچین در حال فروپاشی بود، محافظان مکتب " باور به استثنایی بودن" آمریکا، همچنان ایالات متحده را از قوانین بین المللی مستثنی پنداشتهاند. "مایلز ایگنوتس"، یکی دیگر از حامیان اقدام نظامی در مجله "هارپر" در همان زمانها نوشت که آمریکا با کمک اسرائیل باید چاههای نفت عربستان را تسخیر کند. بعدتر مشخص شد که این نویسنده با نام مستعار "مایلز ایگنوتس"- که واژه لاتین به معنای سرباز ناشناخته است- همان مشاور پنتاگون "ادوارد لتواک" است. این فرد خواستار انقلابی در دکترین تسلیحات بود تا نیروهای چابکی تشکیل شود که به مراکز حیاتی دشمن حمله کنند و معتقد بود میتوان این مدل را روی عربستان آزمایش کرد. تست عملی این تئوری، 27 سال بعد در عراق اجرا شد.
پنتاگون، که با 150 هزار سرباز کشته و زخمی در ویتنام شهره و آوازه اش آسیب دیده بود، به آرامی وارد عمل شد. لغو خدمت اجباری موجب شد که از نیروی انسانی وزارت دفاع برای حضور در سایر مناطقه جهان کم شود. افشای جنایات جنگی و مغالطه سیاسی از سوی کمیتههای سنا و مجلس نمایندگان نیز به رفع توه مردم از ماجراجویهای نظامی و مداخله اطلاعاتی در سایر کشورها کاست. سالها طول میکشد تا آمریکا از سندروم ویتنام احیا شود.
در خاورمیانه، "جرالد فورد"، دلیلی برای فسخ سیاستهای پیشینیان خود نداشت، و به دکترین نیکسون برای تکیه بر نیروهای محلی تسلیح شده از سوی آمریکا برای محافظت از نفت خلیج فارس برای مصرف کنندگان تشنه آمریکایی ادامه داد. همه چیز عادی بود تا زمانی که شاه ایران با یک انقلاب محبوب سقوط کرد و شوری به افغانستان حمله کرد.
تغییر با دکترین کارتر شکل گرفت و در نطق سالانه رئیس جمهور در ژانویه 1980 رسماً اعلام شد: "هر تلاشی از سوی نیروهای خارجی برای سلطه بر منطقه خلیج فارس، "حمله به منافع آمریکا" تلقی میشود و این حمله با هر ابزار مورد نیازی، من جمله نیروی نظامی، پاسخ داده خواهد شد."
مشاور جنگ دوست کارتر، برژینسکی، بعدها نوشت: دکترین کارتر بر مبنای دکترین ترومن بود. بکویچ مینویسد که دکترین نمادین برای مهار شوری بود که به دنبال تسلط بخشهای ثروتمند مستعمرههای انگلیس و فرانسه بود. دکترین کارتر اصلاح شد اما هیچ یک از جانشینان بعدی او آن را لغو نکردند و به نتایج مشابهی در افغانستان و ایران رسیدند.
جرج بوش دکترین کارتر را با کمک کاندولیزا رایس برای توجیه اقدامات خود به کار برد و در آکادمی نظامی آمریکا در ژوئن 2002 گفت: اگر صبر کنیم تا تهدیدات جامه عمل به خود بپوشند، باد مدت زیادی صبر کنیم. بکویچ مینویسد: آغاز جنگ خود جنایت بین المللی اعظمی است و با سایر جنایتهای جنگی فرق دارد که در این حمله رخ میدهد.
پس از شکست برای ایجاد نظم در افغانستان و عراق، اوباما هم به جای این که این سیاست را ترک کند، آن را از عراق به افغانستان متمرکز کرد بدون این که اهداف سیاسی و نظامی خاصی در بر داشته باشد.