گپ «نسیم آنلاین» با بانویی که ارثیهاش را صرف امور خیر کرد
ارزش کار خیر به آن است که نمایشی نباشد/ اگر ارزش انسان به ثروتش بود هر روز باید جلوی عابربانکها تعظیم میکردیم
دکتر عفت صالحی در گفتگو با «نسیم آنلاین» گفت: من آموختهام که باید بهدوراز هیاهو، شوی تبلیغاتی و جهتگیریها برای رفع نیاز محرومان کمک کنم. دارایی و ارزش انسان تنها پول نیست که اگر اینگونه بود ما باید هرروز مقابل عابر بانکها تعظیم میکردیم و احترام میگذاشتیم.
گروه جامعه «نسیم آنلاین»: بیریا، بیادعا، بی توقع. میرود در محرومترین روستاها، کم برخوردارترین مؤسسات خیریه، خانههای سالمندان و در میان نیازمندترین کودکان، بیماران و سالمندان، زندانیان محکومبه پرداخت دیه، آنجا که میداند مردمش هرروز طعم فقر را زیر دندان مزه مزه میکنند و بچههایش منتظر یک تلنگرند که از داشتن آیندهای خوب محروم شوند.
پاشنه را ورمیکشد و میزند به کورهراهها، زیر باران خیس میشود، روزها در جادههای بستهشده با برف میماند، گلی میشود و از ریخت میافتد تا برسد به روستاهایی که مدرسه،حمام و مسجد ندارند. اما بازهم میرود. نقاطی که او برای کمک کردن میرود حتی روی نقشه هم نیست، ولی صالحی خودش به میان مردم میرود و نقاط محروم را پیدا میکند تا گرهی از کاری باز کند. تعداد روزهایی که او در هرماه به بهشتزهرا میرود تا هزینه کفنودفن و برگزاری مراسم ترحیم متوفیان کمبضاعت را بر عهده بگیرد زیاد است یا اینکه به عیادت هنرمندان قدیمی بیمار میرود و ضمن دلجویی از آنها،ترتیب بستری آنها را در بیمارستانها میدهد و هر خدمات موردنیازی را بهسرعت برایشان انجام میدهد. او سی سال است که با نهادهای خیریه ازجمله جمعیت هلالاحمر همکاری دارد و با ارثیهاش، پروژههای داوطلبی را اجرا میکند و از نیازمندان دستگیری میکند. دکتر عفت صالحی، دانشآموخته رشته ایرانشناسی است، از او خواستهاند که مبالغ اهداییشان را صرف امور خیریه کند،اما او نه گفته و ریالی را تا به امروز از کسی نگرفته مگر اینکه دست آنها را گرفته و با خود به محل اجرای پروژههای داوطلبی برده تا خودشان از نزدیک با دست خودشان کمکهای خود را هدیه کنند تا بدانند دقیقاً صرف چهکارهایی میشود. گفتوگوی خبرنگار « نسیم آنلاین » با این خیر به نام هلالاحمر را در ذیل بخوانید حتماً باورتان میشود.
روحیه کارهای خیر در خانواده شما هم جاری است؟ آیا آنها مشکلی با بخششهای شما ندارند؟همسر و 2 فرزندم کمک مالی یا هر کمک دیگری که لازم باشد انجام میدهد. مثلاً همسرم چندین سال است که مایحتاج دانش آموزان محروم و یا بیماران را تهیه میکند و پسرم در برپایی مراسم خیریه کمک بسیار خوبی برایم است. ناگفته نماند که برای معالجه، بیماران زیادی را به دخترم که یکی از دندانپزشکان نوعدوست و نیکوکار است می سپرم.
چه شد که گذرتان به سازمان داوطلبان افتاد؟من ریشه علاقه به کارهای داوطلبی و نیک را از پدر و مادر به یادگار دارم و از همان دوران کودکی با عضویت در جمعیت هلالاحمر برای به ثمر نشاندن اهداف زیبای این سازمان فعالیت کردهام.
چه چیز اینجا برای شما جالب است؟چون عاشق کارهای زیبایش هستم . من عاشق وطن و مردم هستم و هلالاحمر سازمانی است که با همه در ارتباط است و من هیچوقت برای مشارکت در فعالیتهای آن، نه نمیگویم. من اعتقاددارم هر چه مردم عاشق وطنشان باشند و به هلالاحمر بپیوندند بازهم کم است و هنوز کاری نکردهاند چون زمینه خدمت در جمعیت هلالاحمر، اندازه ندارد.
از طرفی آنها، افراد مستحق حقیقی را از قبل شناسایی کردند و این اقدام باعث جلوگیری از شیوع تکدی گری میشود.
در ایام نوروز، کمکهای شما چگونه است؟من با مراکز نگهداری سالمندان، معلولان،کودکان مهجور، بیماران روانی و ... زیادی در ارتباط هستم . مثلاً موسسه نیایش مهر که 2 سال است تأسیسشده و بیشتر از کودکان ناتوان ذهنی - حرکتی بیسرپرست نگهداری میکند. این مرکز جایی در حومه شهرک جعفریه ملارد است که وضعیتی مشابه روستا دارد و خانهای فرسوده و اجارهای است که کودکان به همهچیز نیاز دارند از خوراک و پوشاک تا هزینه تحصیل و مرمت و تأمین اجارهاش.
شهرک معلولان نمونه واقع در حسنآباد خالصه جاده قدیم کرج، مرکز کرامت واوان، سرای احسان کهریزک، مرکز رازی در امینآباد،شیرخوارگاه آمنه، مرکز نگهداری از زنان باردار و کودکان کارتنخواب معتاد که محلی را در بزرگراه شهید محلاتی برایشان اجاره کردم و تمام وسایل موردنیازشان را تهیه کردم تا طی 9 ماه بارداریشان تا زایمان با خاطری آسوده زندگی کنند و کودکان هم در کنار مادرشان باشند، ساکنان همه و همه این مراکز هرسال از چهارشنبه آخر سال تا تعطیلات عید نوروز مهمان برنامههای شاد هستند مثل یک روز تفریح در بوستان چیتگر، سینما، تالار همراه با جشن و موسیقی و ... و چون بیشتر این افراد ناتوان هستند که به گردش بیایند تلاش میکنم بوی عید را به بهترین شکل در آنجاها ببرم و جشنهای اینچنینی را در مراکز تدارک ببینم.
همینطور تمام سعیام را میکنم تا با پرداخت دیون نوجوانان محکوم و زندانیان نیازمند و جلب رضایت شاکیان، آنها در شب عید پیش خانوادهشان برگردانم.
امسال هم نزدیک نوروز، جشن ازدواج 4 زوج کوتاهقامت را برپا میکنم و مقدمات آغاز زندگی مشترکشان را انجام میدهم.
با این افراد که در این مراکز هستند حرف میزنید از خانوادههایشان گله ندارند؟البته که آنها هم دوست دارند در کنار خانوادههایشان باشند و بعضی از کودکان مهجور بهخوبی میدانند که پدر و مادر دارند ولی هیچ سراغی ازشان نمیگیرند ولی من به تجربه دریافتم که حضور مردم مهربان در کنارشان چقدر میتواند برایشان امیدوارکننده باشد . کمک حتماً نباید مالی باشد من حتی باوجودی که تقریباً همه آنها را چند سال میشناسم و از داستان زندگیشان خبردارم بازهم پای صحبتهایشان مینشینم .
خاطرهای از این درد دلهای سالمندان یادتان مانده است؟بله، اینجا بیمهری بچهها را زیاد دیدهام، اما یک اتفاق را هرگز فراموش نمیکنم. چند سال پیش وقتی به مرکز قدس برای بستری مددجوی خودم رفته بودم، مادر پیری را دیدم که روی نیمکت کنار باغچه نشسته بود. از سرووضع اش مشخص بود که نیاز مالی ندارد و پسرانش مشغول انجام کارهای پذیرش بودند. اما او بیتابی میکرد و نمیخواست اینجا بماند، برای همین من کنجکاو شدم و ایستادم تا ببینم چه اتفاقی میافتد.
مادر میگفت: من خیابان جردن زندگی میکردم.اما پسرهایم چون میخواهند تمام داراییام را بفروشند و بروند آمریکا، من را به اینجا آوردند تا حتی شهریه بالا برای نگهداریام هم ندهند.
آسایشگاه قدس یک مرکز خیریه است و هزینههای آن از طریق خیرین تأمین میشود.آن روز آن مادر از من خواست اگر میتوانم برایش یک سیخ کباب و نان سنگک تهیه کنم. از مسئول بخش پرسیدم اینجا چند نفر هستند و بعد به رانندهام گفتم به تعداد همه کباب برای سالمندان تهیه کند. در این فاصله با شبکه 5 برنامه در شهر ارتباط برقرار کردم تا بیایند و از این آسایشگاه گزارش تهیه کنند و بعد وقتی بعد از چند روز این گزارش پخش شد، فامیل آن مادر از ماجرا مطلع شدند و پسرهایش هم مجبور شدند تا او را از آسایشگاه پیش خودشان ببرند. آنها از من شکایت کردند ولی راه بهجایی نبردند.
یا یادم هست که یک روز جشن مولودی در خانهام برگزار کرده بودم و تعدادی از سالمندان آسایشگاه سرای احسان را دعوت کرده بودم. یکی از این سالمندان بهمحض ورود چهره یکی از مهمانان را میشناسد که یکی از اقوامشان بود. این مادر هم ثروت سرشاری داشت اما روزی فرزندانش او را در حوالی تهرانپارس رها میکنند و وانمود میکنند که گمشده است تا اینکه پلیس او را پیدا میکند و به آسایشگاه میبرد.آن روز من خیلی خوشحال شدم که این مراسم سببساز شد تا دوباره یکی از این مادران بهحق خود برسد و به خانه خودش برگردد.
توصیهتان برای نیکوکاران چیست؟من آموختهام که باید بهدوراز هیاهو، شوی تبلیغاتی و جهتگیریها مانند پدر و مادرم برای رفع نیاز محرومان کمک کنم. در حقیقت خدمت برای من یک علاقه خاص و جذاب است. کمک به محروم، کار عشق و دل است . دارایی و ارزش انسان تنها پول نیست که اگر اینگونه بود ما باید هرروز مقابل عابر بانکها تعظیم میکردیم و احترام میگذاشتیم. یکی از عشقهای من در زندگیام این است که پای صحبتهای هرچند تکراری سالمند، کودک یتیم و یا بیماری بنشینم. بچه نیاز به بازی دارد، سالمند عشق و محبت میخواهد . من وقتی دست نوازشی بر سر آنها میکشم، بغلشان میکنم و در مقابل لبخند آنها را دریافت میکنم بینهایت خوشحال میشوم چون فکر میکنم در پیشگاه پروردگار که تنها خیر است، شاید ارزشی پیداکرده باشم.