محمدرضا تاجیک:

دولت روحانی قوه عاقله ندارد/ روحانی صدای پای آینده را نشنود تا قبل از انتخابات "چپ و راست" می‌شود

کدخبر: 2048201

رئیس مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست‌جمهوری دولت اصلاحات با بیان اینکه دولت روحانی به صورت جدی با فقدان قوه عاقله مواجه است گفت: اگر دولت روحانی صدای پای آینده را نشنود تا قبل از انتخابات ریاست‌جمهوری توسط مخالفان "چپ و راست" می‌شود.

به گزارش « نسیم آنلاین »، متن گفتگوی محمدرضا‌ تاجیک مشاور رئیس‌جمهور و رئیس مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست‌جمهوری در دولت اصلاحات با روزنامه نزدیک به هاشمی آرمان در خصوص جریان اصلاح طلب در مجلس و آینده دولت یازدهم بدین شرح است:

یکی از دغدغه‌های جریان اصلاحات عملکرد نمایندگان اصلاح‌طلب در مجلس دهم بوده است. این درحالی است که پس از انتخاب هیات رئیسه مجلس، اصلاح‌طلبان نمایش موفقیت آمیزی در مجلس نداشته و منفعلانه عمل کرده‌اند. چرا فراکسیون امید در تصمیم‌گیری‌های خود بدون برنامه و متزلزل نشان می‌دهد؟

حرکت اصلاح‌طلبان در انتخابات هفتم اسفند به دو روایت متفاوت، قبل و بعد از انتخابات تقسیم‌بندی می‌شود که هر کدام دارای مختصات خاص خود است. روایت قبل از برگزاری انتخابات نیازمند تحلیل و تامل زیاد است که چه اتفاقاتی در اتاق فکر اصلاح‌طلبی افتاد که چنین نتیجه‌ای رقم خورد. تصمیمات نهایی چگونه و توسط چه کسانی اتخاذ شد؟چرا برخی اجماع شکنی کردند و در فردای انتخابات با «کارت» دیگری بازی کردند؟ و چه تقدیر تاریخی رخ داد که «باز خوشبختی» در نهایت روی دوش برخی افراد قرار گرفت و این افراد به مجلس راه پیدا کردند؟روایت دوم اما بیانگر این مساله است که آرایی که در انتخاب ریاست مجلس به صندوق ریخته شد، نشان داد که اصلاح‌طلبان در تخمین و تحلیل خود درباره نتایج انتخابات بی‌اشتباه نبوده‌اند و دچار خطای استراتژیک شده‌اند. بنده برای تحلیل عملکرد اصلاح‌طلبان در مجلس دهم تحلیل را به دو سطح رفتار آقای عارف به صورت مجزا و عملکرد فراکسیون امید تقسیم‌بندی می‌کنم. به نظر من رفتار آقای عارف در جهت عدم پذیرش مقام‌هایی به جز ریاست مجلس کاملأ به صورت فعالانه و با مشورت قبلی صورت گرفته و هیچ گونه رفتار منفعلانه در این زمینه وجود نداشته است. در شرایط کنونی آقای عارف یک ظرفیت و توانمندی برای جریان اصلاحات به شمار می‌رود که می‌توان با «کارت» آن در انتخابات و بزنگاه‌های مهم سیاسی بازی کرد و نتیجه را به سود خود رقم زد. در نتیجه نباید ظرفیت ایشان را در یک چارچوب خاص محدود کرد. باید اجازه داد آقای عارف نقش خود را به عنوان «پدر معنوی مجلس» و «لیدر» فراکسیون امید به خوبی ایفا کند. از سوی دیگر فراکسیون امیدی وجود دارد که نشان داده دارای هارمونی و نظم درونی نیست. برخی از کسانی که با جریان اصلاحات میثاق بسته بودند، فردای ورود به مجلس به جای اینکه با کارت اصلاح‌طلبی بازی کنند با کارت «قدرت» بازی کردند. این عده با «دگردیسی سیاسی» خیلی زود به مکتب «دیگران» وارد شدند و با دیگران به «خلوت» رفتند و «بده وبستان» کردند. به نظر من باید قبل از تشکیل مجلس برای این مساله تدبیر و اندیشه لازم صورت می‌گرفت. به هر حال نشانه‌هایی برای بروز چنین رفتارهایی قبل از تشکیل مجلس به چشم می‌خورد که با توجه به این نشانه‌ها می‌شد چنین رفتاری را پیش بینی کرد. ما باید با مهره‌هایی که غلظت اصلاح‌طلبی بیشتری داشتند اعتماد می‌کردیم و روی آنها سرمایه‌گذاری می‌کردیم. بسیاری از این افراد «روکش» و «آستر» اصلاح‌طلبی داشتند. به همین دلیل روکش و آستر که کنار زده شد اصلاح‌طلبان با شرایط جدیدی مواجه شدند که از قبل برای آن برنامه‌ریزی نکرده بودند. به تعبیر حضرت مولانا اصلاح‌طلبان در مجلس دهم «جمع» شدند اما «جمعیت» نشدند. به نظر من نمایشی که اصلاح‌طلبان در مجلس نشان دادند تا حدود زیادی به سرمایه اجتماعی اصلاح‌طلبان لطمه وارد کرده است. به همین دلیل اصلاح‌طلبان نیاز به نوعی باز تولید و بازترمیم در مجلس دارند. ما باید در نقش آفرینی نمایندگان اصلاح‌طلب در مجلس بازنگری کنیم و مسیر جدیدی را برای آنها ترسیم کنیم. نمایندگان اصلاح‌طلب مجلس نباید دچار روزمرگی و حاشیه شوند و نباید مسائل فرعی را با مسائل اصلی اشتباه بگیرند. اصلاح‌طلبان باید هوشیار باشند در ورطه جنگ روانی رقیب سیاسی خود گرفتار نشوند. در ماه‌های آینده ما دو انتخابات مهم شورای شهر و ریاست‌جمهوری پیش رو داریم که عملکرد اصلاح‌طلبان در مجلس می‌تواند در نتیجه هر دو انتخابات تاثیرگذارباشد.

شما به چه میزان به کارآیی و عملکرد این مجلس با مختصات خاص خود امیدوار هستید؟

من در این زمینه ناامید نیستم و برای سخن خود چند دلیل دارم. یکی از دغدغه‌های اصلی جریان اصلاحات «گردش نخبگان» در جامعه است. البته این سخن به معنای این نیست که بنده تمام افرادی که در لیست اصلاح‌طلبان قرار داشتند را تایید می‌کنم و مصداق گردش نخبگان می‌دانم. هنگامی که یک جریان سیاسی تصمیم می‌گیرد به جوانان فرصت ظهور و بروز بدهد باید به پیامدها و آفات آن نیز در آینده بیندیشد. بزرگی در این زمینه عنوان می‌کند:«اگر می‌خواهی کندوی زنبور عسل را مال خود کنی باید «نیش» زنبور عسل را نیز در رفتار خود محاسبه کنی».در نتیجه هر «نوشی» با یک «نیش» نیز همراه خواهد بود. نکته دیگر اینکه نمی‌توان همیشه روی «ژنرال ها» سرمایه‌گذاری کرد و آنها را روزی به کابینه فرستاد و روز دیگر وارد مجلس کرد. اگر این اتفاق بیفتد جوانان و استعدادهای پویای جامعه به حاشیه کشیده می‌شوند. اگر این اتفاق رخ بدهد ما چه پاسخی برای نسل بعد از خود خواهیم داشت. این در حالی است که ما برای آموزش و تربیت نسل بعد از خود هیچ هزینه و برنامه‌ریزی نکرده‌ایم. اینکه فردی را صرفأ به دلیل گرایش اصلاح‌طلبی در لیست خود قرار داده‌ایم و روانه مجلس کرده‌ایم گواهی براین مساله نیست که از کارآمدی بالایی برخوردار باشد و بتواند بار اصلاح‌طلبی مجلس را به دوش بکشد. ما باید در ابتدا به خود نگاه کنیم که برای تربیت سیاسی کسی که به مجلس فرستاده‌ایم چقدر وقت و هزینه صرف کرده‌ایم. بسیاری از ژنرال‌های ما به فصل بازنشستگی رسیده‌اند و«سنگین پا» شده‌اند. در نتیجه باید به ژنرال‌ها استراحت داد و اجازه داد که جوانان جای آنها را بگیرند. در شرایط کنونی جریان اصلاحات باید برای فراکسیون امید یک اتاق فکر تشکیل بدهد تا برای فراکسیون تولید «فکر» و «راهکار» کند. فراکسیون امید نباید تنها در چارچوب مجلس فعالیت کند و بلکه باید در گسترده اصلاح‌طلبی حرکت کند. در شرایط کنونی همه اصلاح‌طلبان باید خود را نماینده مجلس بدانند و شهر را به مجلس تبدیل کنند و همه تلاش کنند که نارسایی‌های به وجود آمده را پوشش دهند. نباید اجازه داد زحمات جریان اصلاحات تنها به دلیل بی‌تجربه بودن برخی نمایندگان به هدر برود. جریان اصلاحات چاره‌ای جز این ندارد. در یک مقطع زمانی ممکن است آلترناتیوهای زیادی پیش روی جریان اصلاحات باشد، اما در مقطع کنونی باید از همین مسیر حرکت کند تا معبرهای جدیدی را باز کند. در نتیجه در شرایطی که اصلاح‌طلبان تنها یک راه پیش روی خود می‌بینند باید از تمام امکانات خود استفاده کنند تا از همین راه به اهداف از پیش تعیین شده خود دست پیدا کنند.

در شرایط کنونی جریان اصلاحات بیش از هر زمان دیگری از نظر تئوری‌پردازی و طراحی استراتژیک دچار خلأ و کمبود است و تنها به استراتژی‌های دفعی و کوتاه‌مدت برای پیش بردن اهداف خود اکتفا می‌کند. دلیل اصلی این مساله چیست؟آیا جریان اصلاحات باید اتاق فکر گذشته خود را بازآفرینی کند یا اینکه با نیروهای جوان اتاق فکر جدیدی را طراحی کند که متناسب با مقتضیات دوران کنونی تئوری‌سازی کند؟

به نظرم شما به نکته بسیار مهم و جدی اشاره کردید. من معتقدم در سال‌های گذشته یک چرخش درونی در جریان اصلاحات رخ داده و تصمیم‌گیری از متفکران و تئوریسین‌ها به «پراگماتیست ها» و کسانی که مشق خود را در خیابان‌ها و دفتر حوادث و وقایع می نویسند منتقل شده است. این افراد نیز بیش از آنکه به دنبال تعمیق و نهادینه‌سازی اندیشه اصلاح‌طلبی باشند، به دنبال بقای جسمانی گفتمان اصلاحات هستند. این عده بقای جریان اصلاحات را «در قدرت بودن» و «درماکروفیزیک قدرت بودن» فهم می‌کنند. استدلال این افراد این است که جریان اصلاحات زمانی می‌تواند به حرکت خود ادامه دهد که در درون قدرت باشد. به همین دلیل دیدگاه‌ها در این زمینه به دو دسته تقسیم‌بندی می‌شود. عده‌ای معتقدند بقای جریان اصلاحات لزوما به نشستن بر سر سفره قدرت نیست و می‌توان به جای حضور در «ماکروفیزیک قدرت» به «میکرو فیزیک قدرت» نیز بیندیشیم و به عنوان یک گفتمان مسلط اجتماعی نقش‌آفرینی کنیم. استدلال این عده این است که ما می‌توانیم خود را نشردهیم و خود را در ریز بافت‌های جامعه و قاعده هرم جامعه رسوب بدهیم تا بتوانیم اذهان را متوجه خود کنیم و در باور، مرام و منش انسان‌ها بنشینیم. از سوی دیگر عده‌ای معتقدند حرکت جریان اصلاحات تنها در صورتی به موفقیت خواهد رسید که در قدرت حضور داشته باشد وحضور در قدرت یک ضرورت برای بقای جریان اصلاحات است. نکته دیگر اینکه ما در میان نسل جدید هیچ گونه تئوریسینی تربیت نکرده ایم که امروز بخواهیم از آن بهره ببریم. ما هیچ گاه برای تربیت تئوریسین‌های جدید سرمایه‌گذاری نکردیم و وقت صرف نکردیم. کی و کجا ما برای استعدادهای خوش فکر اصلاح‌طلبی کلاس آموزشی گذاشتیم تا در آینده بتوانند به صورت تئوریسین عمل کنند. نسل تئوریسین‌های دوم خردادی به یک‌باره جوشید و توانست استراتژی و خط مشی تعیین کند. این در حالی است که همین نسل را نیز کسی تربیت نکرد و تنها به صورت خودجوش و با توجه به توانایی‌های فردی موفق شدند جریان اصلاحات را تئوریزه کنند. ژنرال‌های جریان اصلاحات چنان در طول زمان فربه شده‌اند که در بغل خود هیچ کس را جا نداده و مجالی به جوانان نداده‌اند. به همین دلیل نسل جدید دچار نوعی احساس محرومیت شده است. در شرایط کنونی به نظر می‌رسد ابعاد اصلاح‌طلبی «حکومتی» بر ابعاد اصلاح‌طلبی فرهنگی و اجتماعی تفوق پیدا کرده است. بسیاری از افرادی که در دوران انتخابات در صحنه سیاسی حضور داشتند خیلی زود و پس از پایان انتخابات صحنه را ترک کردند. این عده که به دنبال اصلاح‌طلبی حکومتی هستند دوباره در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری وارد صحنه می‌شوند و پس از پایان انتخابات دوباره صحنه سیاسی کشور را ترک می‌کنند. با این وجود نسل جدید به دنبال تئوریزه کردن جریان اصلاحات و طرحی نو درانداختن است. به همین دلیل هم از احزاب جدید اصلاح‌طلبی استقبال می‌کند تا از زیر سایه ژنرال‌ها خارج شوند و بتوانند گفتمان اصلاح‌طلبی را با توجه به دغدغه‌های خود تئوریزه کنند.

برتری اصلاح‌طلبی حکومتی بر اصلاح‌طلبی فرهنگی و اجتماعی در درون جریان اصلاحات چه پیامدهایی برای این جریان در پی خواهد داشت؟

مهم‌ترین پیامد این مساله این است که اصلاح‌طلبی از «اصلاح‌طلبی» تهی می‌شود. درست مانند تهی کردن «یوگا» از «یوگا» می‌ماند. هنگامی که یوگا از یک آیین به یک ورزش تقلیل پیدا می‌کند از اصالت خود می‌افتد. عده‌ای درحال رقم زدن پروژه اصلاح‌طلبی بدون «اصلاح‌طلبی» هستند. اصلاح‌طلبی که نتواند ایده‌سازی، سیاست‌سازی، تئوری‌سازی و مکتب‌سازی کند که اصلاح‌طلبی نیست. اصلاح‌طلبی که تنها در بزنگاه‌ها به فکر آرایش سیاسی و رقابت با رقیب خود باشد و تنها به این بیندیشد که چگونه باید بر رقیب خود پیروز شود که اصلاح‌طلبی نیست. ما نباید اجازه بدهیم اصلاح‌طلبی از درون تهی شود و تنها نامی از آن باقی بماند. ما نباید فراموش کنیم که دلیل اصلی حمایت جوانان از جریان اصلاحات محتوا، نگاه متفاوت، گفتمان زیبا، ادبیات توفنده، زنده و به روز بودن این جریان است. در نتیجه هنگامی که ما همه طراوت وشادابی را از این جریان بگیریم و اصلاح طلبی را به یک بازیگر سیاسی تقلیل بدهیم که تنها در فصل‌های خاصی ظهور وبروز می‌کند و سپس صحنه را ترک می‌کند به دست خود، اصلاح‌طلبی را از اصالت خود انداخته‌ایم. متاسفانه عده‌ای بدون اینکه به پیامدهای این رویکرد بیندیشند در این مسیر گام بر می‌دارند. دلیل اصلی این مساله نیز این است که برخی افراد که در گذشته وزیر یا نماینده بودند و خود را ژنرال به شمار می‌آوردند نوعی تفوق روحی و روانی نسبت به دیگران پیدا کرده‌اند و اجازه نمی‌دهند خون جدید در جریان اصلاحات شریان پیدا کند. ما باید در این زمینه «حصار شکنی» کنیم. به نظر من این لایه باید خودش و به صورت محترمانه کنار برود تا فرصت ظهور و بروز برای نسل جدید به وجود بیاید. اگر کنار نرود نسل جدید آنها را کنار خواهد زد. برای من بسیار عجیب است که برخی افراد چگونه به خود اجازه می‌دهند به صورت علنی عنوان کنند که جریان اصلاحات در انتخابات آینده قرار است از چه کسی حمایت کند و هنوز هیچ اتفاقی رخ نداده استراتژی جریان اصلاحات در انتخابات ریاست‌جمهوری آینده را برای رسانه‌ها تئوریزه می‌کنند. برای من هنوز مشخص نیست است این نگاه مستبدانه و توتالیتر چگونه در بین برخی شخصیت‌های اصلاح‌طلب شکل گرفته که به خود اجازه می‌دهند به نام نامی جریان اصلاحات سخن بگویند. ما باید اجازه بدهیم پنجره‌ای جدید در جریان اصلاح‌طلبی باز شود و نسیمی تازه به این جریان وزیدن کند.

تهی شدن اصلاح‌طلبی از اصلاح‌طلبی از درون جریان اصلاحات آغاز شده یا از بیرون؟آیا زیست مشترک اصلاح‌طلبان با اصولگرایان معتدل و به ویژه گفتمان حسن روحانی در یک جغرافیای مشترک گفتمانی در این زمینه نقش داشته است؟

به نظر من هم دستی از درون و هم دستی از بیرون در این زمینه نقش داشته است. به همین دلیل باید بین این دو تفکیک قائل شویم. دستی که از بیرون تلاش می‌کند براساس ذات و طبیعت خود و برای پیروزی بر رقیب سیاسی چنین می‌کند. اما دستی که از درون به دنبال تهی کردن مفهوم اصلاح‌طلبی است که خطرناک‌تر از دسته اول است، از تئوری خالی است و همواره به دنبال پراتیک سیاسی است. این عده هیچ گونه استعداد تئوری‌سازی و گفتمان‌سازی ندارند. به نظر من ضربه اصلی را نیز همین گروه به دلیل ماهیت خود به جریان اصلاحات می‌زنند. نکته دیگر اینکه ورود یک آلترناتیو گفتمانی به نام «اعتدال» باید باعث عمیق‌ترشدن گستره اصلاح‌طلبی می‌شد؛ نه اینکه به پستو خزیده شود و روزبه روز خمیده‌تر شود. ممکن است جریان اصلاحات در یک مقطع زمانی براساس شرایطی که در آن قرار دارد دست به اجماع بزند و حتی از جریان مقابل نیز نیروگیری کند. اما این مساله تنها در یک مقطع خاص معنا و مفهوم دارد و نمی‌توان به این دلیل «دکان فکری» جریان اصلاحات را تعطیل کرد.

حسن روحانی با دو چالش جدی در ادامه مسیر خود مواجه شده است. نخست ناکارآمدی برخی اعضای کابینه و چگونگی استراتژی تغییر برخی اعضا و دوم پرونده‌سازی که از سوی مخالفان برای دولت طراحی می‌شود. نمونه بارز این مساله نیز مساله فیش‌های حقوقی است. به نظر شما آقای روحانی برای عبور از این بحران‌ها چه استراتژی را باید در دستور کار خود قرار دهد؟

بسیاری از دولتمردان کنونی از روحیه تکنوکراتیک وبروکراتیک برخوردارند که نوعی سنگین پایی را به آنها تزریق کرده است و مانع از شادابی و تحرک آنها شده است. نکته دیگر اینکه نوعی پارادایم «قبیله گرایی» و «محفل گرایی» بر مدیران دولت غالب شده که نغمه بیرونی خوشی ندارد و آنچه به گوش می‌رسد «جغد گونه» است. این در حالی است که دولت در دوران پسا برجام قرار دارد و انتظارات مردم از دولت بیش از گذشته شده است. با این وجود دولت موفق نشده به خوبی به انتظارات مردم پاسخ بدهد. آقای روحانی باید از نظر عقلایی برای تغییرات اعضای کابینه خود یک محاسبه استراتژیک انجام بدهد. ایشان باید به این مساله بیندیشد که اگر قبل از برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری مدیران خود را تغییر بدهد و به این وسیله انتظارات مردم را از وزیر یا مدیر جدید بالاتر ببرد آیا در نهایت این تغییرات به ضرر دولت تمام خواهد شد یا اینکه به سود دولت خواهد بود. در نتیجه تغییرات در دولت الزامی است اما درباره چگونگی و استراتژی تغییر باید اندیشه لازم صورت بگیرد. از سوی دیگر بنده معتقدم دولت بیش از آنکه ممکن است از بیرون ضربه بخورد از درون ضربه می‌خورد.«دگر» بیرون دولت روی چیزی سرمایه‌گذاری می‌کند که«دگر درون» تولید کرده است. به همین دلیل سناریو‌سازی‌ها علیه دولت آقای روحانی تا آستانه انتخابات ادامه خواهد داشت. به نظر من دولت حسن روحانی با زنجیره‌ای از سناریو‌ها مواجه است که به تدریج کارت‌های جدیدی علنی می‌شود. هدف اصلی این سناریوهای زنجیره‌ای نیز این است که نعش دولت به کف خیابان بیفتد. به نظر من «قوه عاقله» دولت کنونی باید بیش از این فعال شود. من مشکل دولت کنونی را در قوه عاقله می‌بینم. دولت حسن روحانی به صورت جدی با فقدان قوه عاقله مواجه است.

چرا دولت را فاقد قوه عاقله تشخیص می‌دهید؟

در شرایط کنونی کدام اتاق فکر و قوه عاقله تشخیص داده که پس از مساله فیش‌های حقوقی مخالفان دولت از چه سناریویی علیه دولت استفاده خواهند کرد. کدام قوه عاقله وضعیت مخالفان را رصد می‌کند تا استراتژی مناسب را در مقابل پاتک بعدی مخالفان به کار ببرد. قرار نیست قوه عاقله مانند کارآگاه کودنی عمل کند که هر وقت به محل جنایت می‌رسد جنازه روی زمین پهن شده باشد. به نظر من آقای روحانی به دلیل روحیات وشخصیتی که دارد زیاد علاقه به «عقل منفصل» ندارد و بیشتر به«عقل متصل» تکیه دارد. نکته دیگر اینکه عقل منفصل جدی پیرامون ایشان شکل نگرفته است. اگر دولت آقای روحانی صدای پای آینده را نشنود تا قبل از انتخابات ریاست‌جمهوری توسط مخالفان «چپ و راست» می‌شود. اگر دولت آقای روحانی تمایل دارد دولت چهار ساله اش به هشت سال ارتقا پیدا کند باید در طول یک سال آینده نمایش کارآمدی و توانمندی از خود بروز بدهد و به نیازهای فوری و ملموس مردم پاسخ مناسب بدهد.

ارسال نظر: