گزارش تصویری - ۱

خاطرات کودکی‌هایم گره خورده به تو ...

کدخبر: 2054628

صحن و سرایی که به همه آرامش می‌دهد، کودک و بزرگ، پیر و جوان، فقیر و غنی و ...؛ و کودکانی که در صحن و سرای امام رئوف و زیر سایه پدرشان در امنیت هستند و چهره‎هاشان ذره‌ای دغدغه وجود ندارد.

عشق رسوایی محض است که حاشا نشود عاشقی با اگر و شاید و اما نشود

شرط اول قدم آن است که مجنون باشیم هر کسی در به در خانه لیلا نشود

دیر اگر راه بیفتیم به یوسف نرسیم سر بازار که او منتظر ما نشود

لذت عشق به این حس بلاتکلیفی است لطف تو شامل ما ، یا بشود یا نشود

من فقط روبروی گنبد تو خم شده ام کمرم غیر در خانه ی تو تا نشود

هر قدر باشد اگر دور ضریح تو شلوغ من ندیدم که بیاید کسی و جا نشود

بین زوار که باشم کرمت بیشتر است قطره هیچ است اگر وصل به دریا نشود

مرده را زنده کند خواب نسیم سحرت کار اعجاز شما با دم عیسی نشود

امن تر از حرمت نیست همان بهتر که کودک گمشده در صحن تو پیدا نشود

بهتر از این؟! که کسی لحظه پابوسی تو نفس آخر خود را بکشد ، پا نشود

دردهایم به تو نزدیکترم کرده طبیب حرفم این است که یک وقت مداوا نشود

طوری افتاده گره بر دل بیتاب ،دخیل که به جز دست تو با دست کسی وا نشود

لحظه واشدن سفره حاجات شنید هر که از جانب تو پاسخی الا ، نشود

امتحان کرده ام این را حرمت ، دیدم که هیچ چیزی قسم حضرت زهرا نشود

آخرش بی برو برگرد مرا خواهی کشت عاشقی با اگر و شاید و اما نشود

شاعر: محمد رسولی

ارسال نظر: