یادداشت/ محمدرضا رضاپور

"فروشنده"،‌فرصت‌طلایی متوحش نشان‌دادن جنگلی به نام"ایران"/ معرفی این‌فیلم به اسکار شگفت‌آور است

کدخبر: 2063746

اصغر فرهادی در "فروشنده" از یک رادیکالیسم ناخواسته ایرانی و شیعی سخن به میان آورده است که می‌تواند یک شهروند متشخصِ معلم و بازیگر تئاتر را به یک حیوان درنده‌خو تبدیل کند؛ فرصتی است که اسکار به این راحتی‌ها از دست نخواهد داد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی « نسیم آنلاین »، «فروشنده» اصغر فرهادی بالاخره بعد از خبرهای ضد و نقیضی که در رسانه ها منتشر می شد، به عنوان نماینده ایران در اسکار معرفی شد؛ انتخابی که تا به حال مطالب زیادی از سوی رسانه ها درباره آن نوشته شده است؛ چرا که «فروشنده» با توجه به موضوع و همچنین کارگردان آن (که پیشتر جایزه اسکار را از آن خود کرده بود) انتخاب مناسبی به عنوان نماینده ایران در اسکار به شمار نمی رود.

محمدرضا رضاپور، منتقد و سردبیر ماهنامه «نقد سینما» طی یادداشتی برای «نسیم آنلاین» درباره چرایی انتخاب «فروشنده» و اقبال داوران اسکار به این فیلم نوشت:

نکته مهم این است که اساسا مراسم «اسکار» نماینده صنعت سینمای آمریکاست که شبیه به هر جایزه دیگری در دنیا، بیش و پیش از هر چیز قرار است نیازها و توقعات موسسان و به‌وجودآورندگانش را برآورده کند. این هم امری طبیعی است. همان‌طور که ما هم از تأسیس جشنواره‌هایی مثل فجر و جایزه‌هایی مثل «سیمرغ» اهدافی داشتیم که متأسفانه امروز یا فراموش کردیم یا به جبر مصلحت به فراموشی اجباری سپردیم و از آن عدول کردیم و بدون ضابطه تنها جایزه تقسیم می‌کنیم. لذا این امر بدیهی وجود دارد که یک جماعت تکنیسین در صنعت سینمای جهان تحت عنوان یک موسسه به‌اصطلاح غیردولتی به نام «آکادمی علوم و هنرهای تصاویر متحرک» که عمده آن‌ها هم آمریکایی، ساکن در جغرافیایی ایالات متحده و تحت حاکمیت نظام فکری و ایدئولوژیک آن هستند، تحت تأثیر هزار‌و‌یک دلیل به فیلمی روی خوش نشان می‌دهند یا از فیلمی روی‌گردان می‌شوند.

بنابراین آن‌چه برای بنده مهم است، نه کسب اسکار که روند و مسیری است که این جایزه می‌تواند برای هر اثر معرفی‌شده‌ای به آن، در میان انبوه تولیدات سینمایی ایجاد کند. بدیهی است که رسانه‌های سینمایی جهان هم که عمدتا در اختیار یا تحت نفوذ همین کمپانی‌های تولید و پخش فیلم در هالیوود و موسس آکادمی مذکور هستند، بر روی فیلمی که به‌عنوان نماینده رسمی هر کشور که برای کسب اسکارِ مهم‌ترین فیلم خارجی زبان به این آکادمی معرفی می‌شود تمرکز خواهند کرد. لذا این فرصت تبلیغاتی موضع مهمی برای دیده‌شدن فیلمی است که ما به اسکار معرفی می‌کنیم. والا دریافت جایزه اسکار ممکن است برای مولف اثر راهگشا باشد اما برای صنعت سینمای کشورهای فرستنده گشایشی ایجاد نخواهد کرد. چه این‌که بعد از اسکار «جدایی نادر از سیمین» اتفاق ویژه‌ای نه در تولید مشترک و نه در اقبال به بازارهای سینمایی ایران از سوی کمپانی‌های مهم خارجی و حتی آمریکایی رخ نداد.

بنابراین چه بخواهیم و چه نخواهیم، فیلمی که به اسکار معرفی می‌شود تصویری است که نظام ما دوست دارد از حال یا گذشته، یا پایه‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی‌مان ارائه دهد. با این اوصاف به نظر می‌رسد انتخاب «فروشنده» بدترین انتخاب ممکن بود که البته از سازوکار نارکارآمد، پوسیده و قدیمی شبیه به آن‌چه در قالب هیأت انتخاب فارابی رقم می‌خورد و بیشتر شبیه به دورهمی‌های کافه‌ای است، با ترکیبی همواره یکسان و یک‌شکل، توقعی بیش از این نمی‌توان داشت. و جای تعجب و تأسف است که فیلمی که به‌عنوان نماینده رسمی یک نظام سیاسی به یک جشن سینمایی جهانی فرستاده می‌شود که بیش از هر چیز کارکرد رسانه‌ای دارد چرا باید توسط چند تکنیسین انتخاب شود که در بهترین حالت می‌توانند کارشناس تکنیکی حوزه خود باشند و اطلاع و فهم درستی از بایسته‌های راهبردی و مصلحت‌های بالادستی کشور ندارند. جدا از این‌که این افراد در فضای امروز سینمای ایران تحت‌تأثیر رودربایستی‌ها و مصلحت‌‌اندیشی‌های شخصی و قبیله‌ای قرار می‌گیرند. فکر می‌کنم این هم از آن دست شوخی‌هایی است که مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی از ترس این‌که متهم به سینمانابلدی نشوند، با آبروی خوشان و جایگاه حقوقی‌شان می‌کنند.

معتقدم اصل اساسی در بخش فیلم‌های خارجی‌زبان اسکار این است که فیلم مذکور نشان‌دار و شناسنامه‌دار باشد. یعنی آکادمی، جدا از موضوعاتی مثل «هولوکاست» یا «دگرباشی جنسی» که ترویج آن‌ها جزو علایق راهبردی و خط‌قرمز‌هایش محسوب می‌شود و اشاره به آن‌ها در هر فیلمی قطعا امتیاز ویژه‌ای برایش محسوب خواهد شد، به فیلم‌هایی خارج از صنعت آمریکا روی خوش نشان می دهد که بازتابی از وضعیت کنونی جامعه و زمانه خودشان باشند. لذا براساس همین فرمول نانوشته است که به فیلم‌های لازمانی و لامکانی، با هر کیفیت فنی و هنری، علاقه‌ای نشان نمی‌دهد.

این گزاره در مورد فیلم‌های آقای فرهادی هم قابل مصداق‌جویی است. «درباره الی» که به زعم بسیاری، بهترین فیلم این کارگردان است، از این جهت که فضا و مکانِ تقلیدی آن (که از فیلم «ماجرا» اثر «میکل‌آنجلو آنتونیونی» الهام گرفته شده بود) می‌‌تواند در هر جای دیگر دنیا هم رخ بدهد و به جز حجاب بازیگران و تقابل‌های سطحی اخلاقی و سنت-مدرنیسم، نشانه‌های واضحی از ایران پس از انقلاب ندارد، با بی‌مهری آکادمی روبه‌رو می‌شود و در مقابل به «جدایی نادر از سیمین» که در فضایی شناسنامه‌دار و غلیظ، ذهنت‌های مورد تبلیغ غرب از ایرانیت جامعه پس از انقلاب را به نمایش می‌گذارد روی خوش نشان می‌دهد.

فکر می‌کنم فرمول ارائه‌شده در سطرهای قبلی برای بسیاری از این آثار قابل پیاده‌سازی باشد. کما‌ این‌که «گذشته» که به لحاظ وجود سرمایه‌گذار و تهیه‌کننده خارجی و حمایت شرکت‌های پخش‌کننده بین‌المللی و جایزه‌های جشنواره‌های جهانی (جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره کن برای «برنیس بژو») موقعیتی شبیه به «فروشنده» داشت هم نتوانست حتی به لیست اولیه کاندیداهای اسکار خارجی‌زبان هشتاد‌وششم راه پیدا کند. حالا بگذریم از این‌که چطور فیلمی که تهیه‌کننده فرانسوی، حال و هوایی فرانسوی و موضوعی فرانسوی دارد (و به سفارش کشور فرانسه در قالب ساخت پروژه فیلم توسط کارگردانان غیرفرانسوی درباره معضل «مهاجران» در این کشور ساخته می‌شود) به‌عنوان نماینده جمهوری اسلامی ایران انتخاب و به اسکار معرفی می‌َشود که خودش جای شگفتی دارد!

اما داستان در مورد «فروشنده» -جدا از شباهت‌هایش به «گذشته» در سیستم تولید- کمی متفاوت است. آقای فرهادی در میان پیش‌تولید یک پروژه خارجی در اسپانیا و برخلاف نظم پولادین صنعت تولید سینما در غرب، به ایران بازگشته است تا کاری فوری و مهم را به سرانجام برساند. حتی جشنواره کن برای پذیرش اثر او صبر می‌کند؛ کار بی‌سابقه‌ای که همین امسال حاضر نمی‌شود برای کارگردان پرآوازه بوسنیایی -اِمیر کوستوریکا- انجام دهد. چه اتفاقی افتاده است؟

جواب واضح است. جدا از سفارش کن و فرانسه، او باز هم به فرمول امتحان پس‌داده‌ی «جدایی نادر از سیمین» بازگشته است و تلاش کرده تا فیلمی بسازد که هم حال و هوای ایران موردپسند غرب را دارد و هم شناسنامه ایرانیت ترویجی آن‌ها را. او این‌بار، شبیه به «جدایی نادر از سیمین» که در آن درباره جنگلی به نام ایران صحبت می‌کرد و در میان راستی‌آزمایی مذاکرات هسته‌ای ایران و غرب، ایرانیان را افرادی نشان می‌داد که تمام شئونات زندگی‌شان ناخواسته به دروغ آلوده است، در «فروشنده» به جزئیات بیشتری از این جنگل سرک می‌کشد و هم سعی می‌کند ژست جهانی بگیرد و هم‌نوا با اعتراض‌های سینماگران غربی به «تبعیض جنسیتی» یا ( sexism ) در محیط یک کشور اسلامی بپردازد و هم فراتر از آن، درباره موضوع مهمی صحبت می‌کند که جامعه‌شناسان غربی با عنوان ( radicalization ) از آن یاد می کنند.

این پدیده که نخستین‌بار رئیس‌جمهور وقت آمریکا پس از حملات «سن برناردیو»ِ فرانسه از آن سخن گفت به معنای تبدیل شدن کم‌و‌بیش ناگهانی یک شهروند محترم غربی به تروریست، تحت‌تاثیر «عوامل رادیکال‌کننده» از جمله جذبه معنوی داعش و القاعده است. یعنی شهروند تا دیروز رام و آرام غربی به یکباره تصمیم می گیرد مسیر رستگاری را از طریق منفجر کردن خود یا در بهترین حالت به گلوله بستن در و همسایه طی کند.

حالا فرهادی از یک رادیکالیسم ناخواسته ایرانی و شیعی سخن به میان آورده است که می‌تواند یک شهروند متشخصِ معلم و بازیگر تئاتر را به یک حیوان درنده‌خو تبدیل کند. به نظرم «فروشنده» که تولید مشترک ایران و فرانسه و قطر، با پشت گرمی شبکه تلویزیونی ( arte ) -که بحث در مورد سابقه و روند فعالیت آن مخصوصا در نسبت با کشورهایی مثل ایران از حوصله این یادداشت خارج است- فرصتی است که اسکار به این راحتی‌ها از دست نخواهد داد.

ارسال نظر: