یادداشت محمدرضا پورصفار بر آخرین ساخته کمال تبریزی؛

"امکان مینا" امکانی که از کمال حیف شد

کدخبر: 2065155

"امکان مینا" فیلمی بود، که با توجه به موضوع و سوژه انتخاب شده و قصه‌های دراماتیک نهفته در جریان سازمان منافقین افزون بر اینکه می‌توانست در گیشه موفق باشد، امکان جلب نظر منتقدان را نیز داشت.

به گزارش خبرنگار فرهنگی « نسیم آنلاین »، فیلم سینما «امکان مینا» شانزدهمین ساخته کمال تبریزی که از 13 مرداد ماه به سرگروهی سینما زندگی اکران شده آنگونه که باید انتظارات را برآورد نکرد.

محمدرضا پورصفار نقدی را درباره آخرین ساخته «کمال تبریزی» نوشته که در ذیل می خوانیم:

کمال تبریزی کارگردان نام آشنای سینمای ایران که او را با فیلم هایی همچون «لیلی با من است»، «فرش باد» و «مارمولک» می شناسیم، در این سال ها نتوانسته کما فی السابق در آسمان کم فروغ سینمای ایران بدرخشد.

فروش آثار تبریزی در چند فیلم آخرش، به استثناء «طبقه حساس» به 1 میلیارد هم نمی رسد که این عدم توفیق در جذب مخاطب برای کارگردان صاحب نامی چون تبریزی می تواند فاجعه باشد.

او که در آثار آخر به هر ریسمانی چنگ زده تا فیلمی خوب بسازد، نتوانسته مخاطب را راضی کند، از فیلم دونده زمین و از رئیس‌جمهور پاداش نگیرید که بیانیه های سیاسی کارگردان است گرفته تا این آخرها که فیلم خلاقانه طعم شیرین خیال را روانه پرده کرد و نشان داده که فیلمساز گویی هوای گام برداشتن رو به جلو را ندارد.

اما همه این ها به کنار، تبریزی گویی در آخرین اثرش فیلمی ساخته که رنگ و بوی قصه دارد، امکان مینا می خواهد، دهه شصتی را برای مخاطب به تصویر بکشد که در این کار لنگ می زند و از دهه 60 فقط چند ماشین قدیمی در خیابان ها می بینیم و دیگر هیچ.

قصه، تقابل منافقین با نیروهای اطلاعاتی در بستر یک قصه عاشقانه است و امکانی که با وجود مینا در این میان قرار دارد، اما نه منافقین و تشکیلاتی می بینیم و نه اطلاعاتی هایی از جنس سربازانی باهوش و زیرک را مشاهده می کنیم که این ها می توانست بستری برای دراماتیزه کردن قصه باشد که به راحتی از دست رفت.

می خواهد شخصیت بسازد اما عقیم می ماند و شخصیت هایی غیر قابل باور را در فیلم داریم که هیچ کدام را نمی فهمیم. شخصیت زن فیلم که پس از ازدواج به خدمت حزب منافقین در آمده را نمی فهمیم که بود، از کجا آمد و اصلا چه شد که زندگی را رها کرد و چگونه به تشکیلات حزب پیوست و چگونه تا این میزان در حزب نفوذ کرد.

شوهرش هم یک روزنامه نگار است از همان روزنامه نگارهای تکراری این سال های سینمای ایران، همان ها که بر خلاف جریان روزنامه شان در حرکتند و همواره مطالبی می نویسند که امکان چاپ ندارد و تیغ سانسور بر آن ها کشیده می شود و همواره هم یکی هست که آن ها را درک می کند و با او بحث می کند که ما مجبوریم و از ترس سانسور تعطیلی این کار را می کنیم.

اما این وسط او یک رفیق عکاس دارد که از جنگ عکس می گیرد و در آخر هم شهید می شود و هنوز هم نفهمیدم وجود این شخصیت در فیلم چه کمکی به قصه و فضا سازی قصه کرده است.

تمام اجزای فیلم از شخصیت ها گرفته تا موضوع و بازی های همه و همه قدیمی و پیش پا افتاده و تکراری است و می شود بهتر از آن ها در فیلم های دیگر یافت، گویی تکنیک فیلمسازی کارگردان، در همان دهه 60 باقی مانده و جلو نیامده است.

پایان فیلم هم با سکانسی کمدی از تیراندازی و یک مرگ به پایان می رسد که آدم را به یاد فیلم های دسته چندم می اندازد، یک مکث طولانی روی کلوز آپ و در پایان یک مرگ.

«امکان مینا» فیلمی بود، که با توجه به موضوع و سوژه انتخاب شده و قصه های دراماتیک نهفته در جریان سازمان منافقین افزون بر این که می توانست در گیشه موفق باشد، می توانست توفیق زیادی را در رضایت منتقدان کسب کند، که در رضایت منتقدان و نه فروشی دلچسب در گیشه را به دست آورد. و در آخر می توان گفت، این فیلم امکانی بود که از کمال حیف شد.

ارسال نظر: