بررسی مشی سیاسی رئیس فقید مجلس خبرگان در گفتگو با دکتر محمود کاشانی:

آیت‌الله مهدوی کنی منصف بودند و با شهامت قضاوت می کردند

کدخبر: 2069131

دکتر سید محمود کاشانی،فرزند عالم مجاهد آیت الله سیدابوالقاسم کاشانی،از حقوقدان وتاریخ پژوهان مبرز معاصر است.او بخشی از تحصیلات خویش در علم اصول را نزد آیت الله مهدوی کنی به پایان برده ودردوران پس از انقلاب نیز،با ایشان تعاملاتی داشته است.

گروه تاریخ « نسیم آنلاین »- دکتر سید محمود کاشانی،فرزند عالم مجاهد آیت الله سیدابوالقاسم کاشانی،از حقوقدان وتاریخ پژوهان مبرز معاصر است.او بخشی از تحصیلات خویش در علم اصول را نزد آیت الله مهدوی کنی به پایان برده ودردوران پس از انقلاب نیز،با ایشان تعاملاتی داشته است.

درگفت وشنودی که پیش روی دارید،شمه ای از خاطرات مربوط به این موضوعات بیان شده اند.

جنابعالی در دوران پیش وپس از انقلاب اسلامی،با ایت الله مهدوی کنی ارتباط ههمکاری داشتید.لطفا در آغاز بفرمائید که از چه دوره ای وچگونه با ایشان آشنا شدید؟

بسم الله الرحمن الرحیم.بخشی از خاطراتی که من از مرحوم آیت الله مهدوی کنی دارم، به رویدادهای قبل از انقلاب و بخش دیگر به رویدادهای پس از انقلاب برمی‌گردد.پیش از انقلاب، ایشان امام جماعت مسجدجلیلی در خیابان ایرانشهر و به خوش‌نامی مشهور بود. همچنین وجهه علمی خوبی نیز داشتند.

من دروس فقهی را نزد مرحوم آیت‌الله غروی کاشانی آموخته‌بودم و دوره‌ی دکتری حقوق را در دانشگاه تهران می‌گذراندم. به مرحله‌ای رسیده‌بودم که باید کتاب «کفایه‌الاصول» را می‌خواندم. در دانشگاه حقوق یک فصل از این کتاب را شادروان استاد دکترمحمود شهابی تدریس می‌کردند و من با این کتاب تا حدودی آشنا بودم، اما در حدود سال‌های 47 و48، یکی از دوستان طلبه پیشنهاد دادند که به جلسات درس آیت‌الله مهدوی کنی برویم.منزل ایشان نزدیک خیابان پل‌چوبی بود و ایشان قبول کرده‌‌بودند که فصل‌هایی از کتاب «کفایه‌الاصول» را برای ما تدریس کنند.

روش تدریس ایشان چگونه بود؟تسلط ایشان بر مفاهیم اصولی را چگونه دیدید؟

خوشبختانه ایشان به این کتاب تسلط خوبی داشتند والبته کتاب هم از نظر نگارش، پیچیدگی‌هایی داشت. زمانی که ما در جلسات ایشان حضور پیدا می‌کردیم، این‌گونه نبود که فقط کتاب تدریس شود و بحث یک‌طرفه باشد. برای من جالب بود که ایشان با سعه‌صدر، ایراد‌ها و نقدهایی که من بر این کتاب داشتم بررسی می‌کردند و مورد بحث قرار می‌دادند و این‌گونه نبود که جمود داشته‌باشند.برای شنیدن وبررسی اشکالات،آمادگی خوبی نشان می دادند.

به‌هر‌حال، این کتاب از کتاب‌های مهمی است که در اصول فقه تدریس می‌شود ولی درمحفل درسی ما،زمینه بحث و انتقاد از بخش‌های مختلف این کتاب فراهم بود و من حدود دو ماه، بخش هایی از این کتاب را نزد ایشان خواندم اما چون درگیر رساله دکتری بودم، دیگر وقت نشد که خواندن بخش‌های دیگر کتاب را ادامه بدهم.از همین زمان، روابط دوستانه و صمیمی من با ایشان ادامه پیدا کرد تا این‌که جریان‌های انقلاب پیش آمد و به مناسبت این‌که من در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بودم، از این دریچه هم باز ارتباطاتی با ایشان داشتم.

نقش ایشان در حل اختلاف هیئت داوری لاهه و دولت وقت چه بود؟دردوران فعالیت درباره این موضوع،با ایشان چه ارتباطاتی داشتید؟

بعد از جریان گروگان‌گیری (13 آبان1358)، پس از این‌که گروگان‌ها آزاد شدند، بیانیه الجزایر صادر شد و دیوان داوری ایران و آمریکانیز، باید تاسیس می‌شد. در آن زمان، چون ایران درگیر جنگ بود، باید دیوان داوری را در حد خودش تاسیس می‌کرد و 3 نفر در این دیوان شرکت می‌کردند. آقای رجایی به من پیشنهاد دادند که به‌عنوان داور ارشد ایران در این دیوان حضور پیدا کنم. با‌وجود امکانات ناچیزی که داشتیم، توانستیم حقوقدانان ایرانی را بسیج کنیم و در لاهه‌‌ی هلند، یک دفتر تاسیس شد. دیوان داوری هم به‌تدریج برپا شد که یک چالش حقوقی بزرگ بین ایران و امریکا بود و در کنار جنگ تحمیلی، یک نبرد حقوقی هم بین حقوقدانان ایرانی با حقوقدانان آمریکایی در هلند ایجاد شد.

بعد از شهادت مرحوم رجایی، میرحسین موسوی به نخست‌وزیری رسیده‌بود و تصمیم‌گیری‌ها نسبت به دیوان داوری، از جمله نقطه‌نظرات اجرایی، در اختیار دولت و نخست‌وزیر بود. اگر چه به‌هر‌حال سران قوا و رئیس مجلس در این قضایا نقش داشتند، ولی به‌هر‌حال یک اختلافاتی بین تیم حقوقدانان ایرانی و دولت به‌وجود امده‌بود.یک سری افراد هم، در این زمینه‌ها کارشکنی می‌کردند و به‌این خاطر ما تصمیم گرفتیم در تهران جلسه‌ای تشکیل دهیم و علمایی را دعوت کنیم و مشکلاتی را که در دیوان داوری داشتیم، با آن‌ها مطرح کنیم. این جلسه در سالن نخست‌وزیری برگزار شد و ریاست جلسه هم برعهده آقای مهدوی کنی بود. عده‌ای از روحانیون دیگر هم که در شورای نگهبان و در سمت‌های دیگر بودند در این جلسه حضور داشتند و تا حدی نقش داوری را بر عهده گرفتند. من و تنی چند از حقوقدانان لاهه آمدیم و گروهی هم از هواداران دولت در این جلسه شرکت کردند.

دراین جلسه چه مطالبی مطرح شد ونهایتا تصمیم گیری درآن،به چه نقطه ای انجامید؟

چون من رئیس دیوان داوری بودم ابتدا گزارشی از عملکرد ارائه دادم و بعد گفتم: که هرکسی که اعتراضی و یا حرفی دارد، مطرح کند. برخورد این گروه دولتی با من کمی غیرمنصفانه بود و در حقیقت ان‌ها به‌صورت دسته‌جمعی سوال می‌پرسیدند و من به‌تنهایی دفاع می‌کردم! آقای مهدوی که به عنوان رئیس در بالای مجلس نشسته‌بودند،دستور توقف بحث رادادند و به این گروهی که می‌خواستند با بحث‌های دسته‌جمعی، تعادل را به‌هم بزنند، اعتراض کردند. اایشان گفتند: که این منصفانه نیست و اگر شما سوالی دارید، یکی‌یکی بیان کنید و مسائل تکراری را بیان نکنید و تا این جلسه ،بالاخره نتیجه‌ای گرفته‌شود.

به‌نظر من قاطعیت ایشان، به این جلسه خاتمه داد و من این خاطره را ازجنبه رفتار قاطعانه و شجاعانه ایشان، که بی‌هیچ ملاحظه‌ای نظر خودشان را بیان می‌کردند، همیشه به نیکی یاد می‌کنم.

دو سه شورای حل اختلاف دیگر هم تشکیل شد که امام ایشان را به عضویت در آن انتخاب کردند، ایشان چه ویژگی داشتند که باعث این انتخاب می شد؟

به‌هرحال ایشان فردی منصف، بی‌طرف، و با وجدان کامل بودند که تحت‌تاثیر عواطف این‌و آن قرار نمی‌گرفتند. این نشان‌دهنده شهامت ایشان بوده‌است.

شما در دانشگاه امام صادق (ع) هم تدریس داشته‌اید؟تاجایی که اطلاع داریم،ایشان به شما نیز پیشنهاد تدریس داده بودند؟

من بعد از این‌که در سال 1363، از دیوان داوری ایران و امریکا بازگشتم، دانشگاه امام صادق (ع) تاسیس شده بود و دانشکده حقوق آن هم، در همان سال 63 یا 64 تشکیل شده‌بود. آیت‌الله مهدوی از من خواستند که درسی را در این دانشکده بپذیرم و من هم یک درس نسبتاً حساس را برداشتم: «مقدمه علم حقوق».

برداشت‌ها و تفکر حاکم بر دانشگاه امام صادق (ع)، ریشه فقهی داشت و برای این‌که دانشجویان با تفکر حقوق امروزی هم آشنا بشوند، یک فرصت مغتنم بود و من هم از این فرصت استفاده کردم و این درس را در آن‌جا تدریس می‌کردم .درآن درس، دانشجویان با دیدگاه‌های جدید حقوقی آشنا می‌شدند و این برای آن‌ها قابل‌توجه بود.در آن دوره‌ای که من تدریس می‌کردم، از گروه‌های مختلف در دانشگاه بودندو همچنین از دانشکده‌های دیگر هم حضور داشتند.چون در آغاز تاسیس دانشگاه امام صادق (ع)، اساتید کافی برای هیئت علمی این مرکز وجود نداشت، افرادی از دانشگاه‌های مختلف، که علاقمند به همکاری و از چپ‌گرایی‌ها به دور بودند، دعوت آیت‌الله مهدوی را پذیرفتند و در‌آن‌جا جمع شدند . این خود شرایطی را ایجاد کرد که وضعیت علمی این دانشگاه را باورتر کرد و پایه‌های خوبی را برای آینده بنیاد نهاد.

ارسال نظر: