نسبت سیاست و دانشگاه در نیمه دوم دهه ۹۰

آیا در این فضا می‌توان از دانشگاه حرف جدی و عمیق شنید؟

کدخبر: 2079301

بدون تردید کم رمق شدن کنش های سیاسی و فکری عمیق در دانشگاه ،بسته شدن فضای شنیدن نقد در این محیط و رشد محیط مبتذل و بعضا سخیف آثار ابتدایی چنین زیستی در دانشگاه است ،زیستی که در آن درس به ما هو درس مسئله است و از آنجایی که باید برای ادامه تحصیل و احیانا پیش بردن زندگی به فکر معیشت هم بود ،مسئله اشتغال در دوره دانشجویی به مسئله اول تبدیل می شود.

گروه سیاسی « نسیم آنلاین »- محمد زعیم زاده:: دانشگاه مثل سابق نیست، این شاید فصل مشترک سخن کسانی باشد که سابقه فعالیت سیاسی،فرهنگی در دانشگاه ها داشته اند و این روز ها هم به علتی احتمالا فرهنگی یا سیاسی از باب سخنرانی یا مناظره ای گذرشان به دانشگاه ها می افتد،فارغ از اینکه این حس مشترک چقدر دقیق و صحیح است و اصلا شاخصی کمی و متری مشخص برای اندازه گیری صحت و سقم این برداشت وجود دارد یا نه، اما بالاخره یک گزاره ای ست که می توان گفت با برخی شواهد بیرونی قرابت هایی هم دارد.

واقعیت این است که جمعیت دانشگاه از تعداد ٣٠٠ هزار نفر در سال‌های ٦٨- ١٣٦٧ به جمعیتی در حدود ٤ میلیون و ٧٠٠، ٨٠٠ هزار نفر در سال ١٣٩٥ رسیده است و تبعا با این گسترش کمی افسانه ای، مناسبات دانشگاه هم به تدریج به شکلی نو صورت بندی شده است و هم تاثیراتی که دانشگاه بر جامعه می گذارد دچار دگردیسی های جدی شده است.

اگر روزی تا سخن از دانشگاه به میان می آمد ذهن ها به سمت سردر دانشگاه تهران یا میله های دانشگاه پلی تکنیک برای گرفتن کارت ورود به آزمون و یا دانشگاه هایی چون صنعتی شریف و شهید بهشتی و علم و صنعت و نهایتا فردوسی مشهد و سهند تبریز و امثالهم می رفت و برای بیشتر مردم امری انتزاعی بود که در آنها دانشجویان جوانانی معمولا بین ١٩ تا ٢٥ ساله بودند و استادان، مردان و زنانی میانسال و کهنسال با ظاهری رسمی و جاافتاده بودند و راه یافتن به این دانشگاه‌های با کیفیت و دولتی، کار ساده‌ای نبودو برای وصل این شیرین کوهی را می کندند و باید از سدی ترسناک به نام کنکور با ظفرمندی می‌گذشتند و به تعبیری به پل خوشبختی می رسیدند.

حکایت دانشگاه حکایت قیف سر و تهی بود که به سختی وارد می شدی و فکر می کردی به سبب همین سختی مزیتی یافته ای و راهی گشوده ای .راه‌حل سهل تر دانشگاه آزاد بود، موسسه‌ای دولتی با ویژگی‌های یک نهاد خصوصی که دهه ١٣٦٠ به تدریج آغاز به کار کرد و در سال‌های بعد از جنگ گسترشی بی‌سابقه یافت دانشگاه آزاد راه ساده تری بود ولی برای همه نبود باید برای آموزش هزینه می کردی و البته در خروجی مزیت کمتری داشتی در دولت قبل متناظر با دانشگاه آزاد شاید برای رقابت با فضای سیاسی آن دانشگاه پیام نور به تبع آن گسترش یافت و بعد از آن علمی کاربردی و...و حالا به این نقطه رسیده ایم که روزی آرزوی عده ای بود.

بله قیف سر و ته شده است و تعداد دانشگاهیان در 25 سال حدود 2400درصد افزایش یافته است ،اما حالا که شاید سرکنگبین صفرا فزوده است و آثار قیف دیدن مقوله انسانی ای به نام ادامه تحصیل رخ نشان داده کمتر کسی از ایده قیف دفاع می کند ،4800000 دانشجو یعنی عملا دانشگاه فرق زیادی با کف جامعه ندارد و عدم تناسب محیط کار و بازار با جماعت فارغ التحصیل این سیستم خود تبدیل به مسئله علی حده ای برای سیستم مدیریتی کشور شده است شاید بتوان این وارون شدگی را کمی مثبت هم دید به در دسترس همه قرار گرفتن آموزش شاره ای داشت اما مسئله واقعی تر این است که در پس این همگانی شدن و عمومی شدن رشد کاریکاتوری ای پدید آمده است که اساسا الگوی زیست جامعه دانشگاهی را با تغییراتی روبرو کرده است دیگر حضور و تحصیل در دانشگاه به مثابه یک پروژه با زمان محدود 4 ساله برای افزایش مزیت و کار آیی نگاه نمی شود بلکه جمع زیادی از افرادی که در دانشگاه زیست کرده اند امروز این تحلیل را دارند که در بیرون دانشگاه خبری نیست و خوب است به هر ترتیب که شده ولو برای حفظ پرستیژ تحصیلات تکمیلی را هم ادامه دهندو مثلا 10 الی15 سال در دانشگاه بمانند.

در چنین فضایی است که تکثر به اوج رسیده حاصل از این نوع زیست بر همه شئون زیست دانشگاهی سایه می افکند و مناسبات سیاسی و فرهنگی دانشگاه را هم دچار صورت بندی جدید می کند .

بدون تردید کم رمق شدن کنش های سیاسی و فکری عمیق در دانشگاه ،بسته شدن فضای شنیدن نقد در این محیط و رشد محیط مبتذل و بعضا سخیف آثار ابتدایی چنین زیستی در دانشگاه است ،زیستی که در آن درس به ما هو درس مسئله است و از آنجایی که باید برای ادامه تحصیل و احیانا پیش بردن زندگی به فکر معیشت هم بود ،مسئله اشتغال در دوره دانشجویی به مسئله اول تبدیل می شود،وقتی زیست دانشجویی خیلی طولانی می شود فشار اقتصادی بر روی خانواده ها حداکثری شده و عموما دانشجویان را راهی بازار کار کاذب می کنند عده ای از درون همین فضای دانشجویی نان و پالمی می خورند و به سراغ مقاله نویسی و پایان نامه نویسی می روند و جماعت کم بضاعت تر به لحاظ علمی یا کسانی که این مسیر را صحیح نمی دانند به سراغ شغل های دیگر می روند که خیلی تناسبی هم با محیط دانشجویی ندارد،خب حالا دانشجو یا استادی که تمام فکر و ذکرش حول و حوش همین چیز ها می چرخد در دانشگاه نیاز به چه چیزی دارد؟فوق برنامه ای مفرح شاد یا سکر آور.

آیا در این فضا می توان حرف فکری جدی و عمیق شنید؟ آیا می توان دانشجو را دعوت به مباحثه ای عمیق در باره آثار سیاست و سیاست ورزی در دانشگاه نمود ؟ در 16 آذر امسال جماعتی گله داشتند که چرا عده ای دانشگاه را مبتذل کرده اند و حرف از شادی و خنده و جنگ می زنند ،البته به نظر می رسد بخشی از این انتقادات به خاطر این بود که چرا جماعت مقابل با این تیپ کارها به دنبال جذب جمعیت است و احتمالا اگر خودشان زودتر به فکر چنین برنامه هایی می افتادند می توانستند ساعت ها بر منبرها وکرسی برای آن ابعاد مختلف علمی و جامعه شناسی ردیف کنند،آنها معمولا دانشگاه را خصوصا در روز 16 آذر برای بدل کردن بساط منبر های یک طرفه سخنرانان حزبی می خواهند و دانشجویان را هم برای سوت و کف زدن پای همین بساط و جالب است این جریان در 16 آذر امسال حتی یک برنامه به شکل گفتگو یا مناظره هم برگزار نکرد،ولی این در تصویر واقعیت دانشگاه توفیری ایجاد نمی کند و مسئله اصلی دانشگاه همان است که بالا گفته شد 4800000 دانشجویی که که بیش از 90 درصدشان هیچ گرایش سیاسی ای ندارند و اتفاقا در محیط پیرامونی خود در خانواده و غیره هم هم چنان موثرند 90 درصدی که پای منبر دکتر اینترنت و پرفسور تلگرام و استاد تمام اینستاگرام سلیقه اش هم به شدت مک دونالدیزه و فست فودی شده است.

ارسال نظر: