شهریار زرشناس در گفتگوی تفصیلی با «نسیم آنلاین» مطرح کرد: منافع تعدادی از دولتمردان متنفذ به سرمایه خارجی گره‌خورده

برخی دولتمردان، توزیع‌کننده کالاهای خارجی شده‌اند

کدخبر: 2090038

شهریار زرشناس گفت: اقتصاد شبه مدرنی که برای ما ساخته‌اند فرآیندی داشته که از ۱۲۵۰ و ۱۲۶۰ هجری قمری یعنی از اوایل دوران ناصر الدین شاه و اواخر زمان محمد شاه با ورود سهمگین سرمایه خارجی شروع شده و حالا به نقطه اوج خود رسیده است.

گروه سیاسی « نسیم آنلاین »:: مدتهاست کارشناسان سیاسی و اقتصادی ، تارخ دادنان و بسیاری از کسانی که دل در گروه انقلاب دارند نسبت به ظهور یک طبقه مدیران اشرافی در کشور هشدار می‌دهند و نسبت به توسعه آن ابراز نگرانی می‌کنند. آنها معتقدند که آغاز فرایند شکل‌گیری این طبقه مربوط به ایام بعد از جنگ تحمیلی و به عبارتی دولت سازندگی است و حالا با ظهور دوباره ورژن دوم دولت سازندگی این فرایند تشدید شده است. شهریار زرشناس استاد دانشگاه و کارشناس برجسته تاریخ و فلسفه این طبقه مدیران اشرافی را نئولیبرالهایی می داند که فرم و رفتاری شبه مدرن دارند. این استاد دانشگاه طی گفتگویی با « نسیم آنلاین » ریشه های تاریخی ورود این تفکر به کشور، ویژگی‌ها و مراحل تکوین آن را بررسی کرد که مشروح آن در ادامه از نظر می‌گذرد:

دولتمردان دوره ناصری ماسون شده و فرایند مدرنیسم اقتصاد ایران را شروع کردند « نسیم آنلاین »:: مولفه‌های غرب‌زدگی شبه مدرن که این روزها در گفتار و کلام شما نسبت به آن به شدت هشدار داده می شود و معتقدید که بخشی مهمی از مسئولان کشور به آن گرفتار شده‌اند چیست؟

ساختمان غرب زدگی شبه مدرن که غربی ها خواستند برای ما بسازند و موفق هم شدند و تحمیل هم شد چند ویژگی دارد، ساخت اقتصادی آن شاید مهمترین و اولویت دار ترین مساله باشد که در این مجال ترجیح میدم صرفا آن را توضیح دهم.

شبهه مدرنیسم به لحاظ اقتصادی، اقتصادی را می‌خواهد برای ما بیاورد که از سنخ اقتصاد سرمایه ‌ داری مدرن است اما در سطح سرمایه‌داری کشورهای متروپل نیست، بلکه یک نوع و مدلِ دفورمه و درب و داغون است، یک نوع سرمایه‌داری نامتجانس به جای نظام کلاسیک ایران و مناسبات زمین‌داری و کشاورزی سنتی ما که البته این روند یک شبه هم اتفاق نیفتاده، بلکه از سال های 1260تا 1280 هجری قمری آرام آرام سرمایه خارجی وارد ایران شد و به ارکان مملکت نفوذ و عده زیادی از افراد نزدیک حکومت را جذب کرد.

طبق اسنادی که هست از سال‌های 1250، 1260 و 1270 هجری قمری یعنی دوره‌ای که تقریبا اواخر دوره محمدشاه و اوایل دوره ناصرالدین شاه به بعد است عده زیادی از دولتمردان پرنفوذ به زمیندارانی بدل می‌‌شوند که با سرمایه داران خارجی گره ‌خورده و به توزیع کننده کالاهای آنها تبدیل می‌شوند.

از آن زمان رساله‌ای هست که آقای عبدالرسول کاشانی نوشته. او با یک غمی می‌گوید "ما هرجا که می‌رویم کالاهای فرنگی آمده و محل توزیع و فروش آنها شده است، ما هیچ چیزی نداریم".

این رساله را احمد اشرف در کتاب موانع رشد سرمایه‌داری در ایران آورده و از آن نقل کرده که برای سالهای 1260 تا 1270 هجری قمری است یعنی داد برخی از روشنفکران هم درآمده است. دقت کنید زین‌العابدین مراغه‌ای روشنفکر و متجددماب است اما خب مثل میرزا ملکوم نیست میرزا ملکوم اصلا مزدور است.

مراغه‌ای در کتاب سیاحت‌نامه ابراهیم‌بیک خود یک جایی این اشاره را دارد که این سرمایه‌ خارجی پدر ما را در ‌آورده و در حال نابودی هستیم. یا محمدعلی سیاح یا همان حاج سیاح معروف که باز این هم یکی از متجددین است در کتاب سفرنامه خودش این موضوع را می‌نویسد.

برخی مدیران ما نماینده خارجی ها در کشور شده‌اند « نسیم آنلاین »: این روند با چه اقدامی شروع شد؟ یعنی استارت کار از کجا زده شد؟

جالب این است که اینها برای خودشان پایگاه درست می‌کنند، یعنی غرب مدرن که وارد ایران شد اول هسته‌های روشن‌فکری را تاسیس کرد و بعد از میان دولتمردان ما جذب نیرو کرد و یک عالمه سیاست‌مدار ما را وابسته به خود کرد و در گام سوم پیوندهای اقتصادی برقرار کرد.

درست مثل امروز. یعنی الان منافع عده‌ای از دولتمردان متنفذ به سرمایه خارجی گره خورده اند و توزیع کننده کالاهای خارجی شده اند. اینها نماینده آنها شدند.

خب در آن زمان هم این اتفاق رخ داد، ما لیست این افراد را در کتاب‌های خود داریم، همین‌ها طرفدارهای مشروطه هستند و همین‌ها شعارهای آزادی و برابری می‌دهند و همین‌ها استبدادستیز می‌شوند، دقت کنید و ببینید که فرآیندها چگونه است؟ یک فرآیند فرهنگی است که سیاسیون صاحب سرمایه می‌شوند و همین سیاسیون متنفذ صاحب سرمایه می‌شوند و سرمایه پیوند می‌خورد با سرمایه خارجی و بعد منفعت او اینگونه اقتضا می کند که سرمایه خارجی باید اینجا بماند و باشد حتی اگر به قیمت نابودی امکانات و منابع داخلی باشد درست مثل اتفاق الان است که یک طبقه سرمایه‌دار از دل دولتمردان ظهور می‌کند. مثل اتفاقی که در سالهای 68 به بعد داشتیم که یک طبقه صاحب سرمایه اینجا شد و بعد این سرمایه‌داری که پیوند با سرمایه جهانی دارد رشد کرد و کشور را تحت تاثیر قرار داد چون آن صنوف سنتی و بازاری سنتی ما که می‌شناختیم که هم احکام شرعی را رعایت می‌کرد و فرایندهای تولید یا رابطه پدرسالار با شاگرد را داشت نابود شدند، این یک اتفاق تازه است و نکته جالب این است که از اواسط دوره ناصری به میزانی که دولت از نظر اقتصادی تحت فشار است و پولش را از دست می‌دهد زمین‌های خودش را به همین‌ها می‌فروشد. ریشه امر را دقت کنید.

در ایران بعد از سال 68 آقایان از طریق خصوصی‌سازی و بدون خریدن صاحب ثروت و امکانات شدند یعنی همینطوری خصولتی شدند ولی در آن سالهای دوران ناصری زمینهای حکومتی به این افراد فروخته شد، مثلا در یک دوره‌ای ناصرالدین شاه آنقدر بی‌پول است که نماینده می‌فرستد پیش فلان صراف یهودی یا فلان فرد که آقا هزار کرور به دولت قرض بده و غیره و بعد هم املاک را می‌فروشد که بتواند زندگی کند.

در دوره ناصری یک طبقه دولتمرد زمین‌دار ایجاد می شود، طیقه ای که در عین حال سرمایه‌دار هم هستند و این افراد نجبای جدیدی هستند که ظهور می‌کنند و املاک خالصه را خریدند. بعدا اینها نمایندگان شرکت‌های خارجی هم شدند . حالا شما اگر کمی دقت کنید متوجه می شوید که همه آقایان مشروطه طلب هم هستند و همه دم از مدرنیته و آزادی می‌زنند امثال حاج امین ضرب و خیلی افراد دیگری هستند که لیست آنها در همین کتاب‌ها هست و نشان می‌دهد که چگونه فرهنگ و سیاست و دولتمردان ماسون باهم پیوند میخورند.

در آن دوران وقتی ناصرالدین شاه توسط دولتمردان خودش زیر فشار قرار می‌گیرد تمام افرادی که گرد او هستند یا صاحب سرمایه‌اند یا ماسونند و یا اندیشه‌های اینگونه دارند، داماد او ظهیرالدوله ماسون است، وزیر تبلیغات او هم ماسون است. مترجم او محمدحسن اعتمادالسلطنه ماسون و منور الفکر است و خیلی افراد دیگر، یعنی ناصرالدین شاه محاصره شده .

« نسیم آنلاین »: نقش سفارت خانه ها و یا دولتهای خارجی در این بین چیست؟

نکته جالب این است که از سالهای 1290 یا 1300 انگلیس فشار می‌گذارد بر روی گردن ناصرالدین شاه که تو باید سیستم اداری ایران را عوض کنی و دقیقا اصلاحاتی را می‌گوید که نوع اصلاحات مشروطه‌خواهانه است و حتی این تعبیر را به او می‌گوید که تو باید سلطنت را مشروطه کنی و مشروطه‌ای که در ظاهر مشروطه است ولی در باطن همان حکومت مطلقه‌ای است که رضاشاه از آن بیرون می‌اید.

ببینید فرآیندها چطور به یکدیگر گره می‌خورد، اول حضور آنها فرهنگی است هسته‌های اولیه سیستم‌های ماسونی و جذب سیاستمدار بعد پای خود را وارد اقتصاد ایران می‌کنند و اقتصاد ما را تحت فشار قرار می‌دهند و به تدریج روندها به شکلی می‌شود که دولت در موضع دفاع قرار می‌گیرد و دولت قاجاری آقای ناصرالدین شاه در برابر اینها دفاعی می شود و کار به جایی می‌رسد که وقتی مظفرالدین شاه می‌اید همه دور و بری‌های وی ماسون و مشروطه‌خواه هستند و او تک است و حتی پزشک او هر شب زیر بالشت او نامه تهدیدآمیز می‌گذارد که اگر مشروطه را قبول نکنی فلان و فلان می‌کنیم، بعد جالب است وقتی نگاه می‌کنید اولین نخست وزیر مشروطه ماسون است و اولین رئیس مجلس آن هم ماسون است. سمیع‌الدوله و میرزا نصرالله مشیرالملک غفاری و بقیه . کاملا این مساله نشان می‌دهد که اینها شبکه شده اند، اتفاقی که الان هم دارند آن را اجرایی می‌کنند یعنی پیوند بین دولتمردان ما و فرآیند اقتصاد خارجی، نفوذ فرهنگ خارجی، ورود سرمایه‌ خارجی، به خوبی ما را محاصره می‌کنند.

*اقتصاد شبه مدرن در ایران برمبنای غلبه وجه تجاری مصرفی و برمبنای ضعف بخش تولیدی بنا شد « نسیم آنلاین »: مولفه های دیگر اقتصاد شبه مدرن چیست ؟

در مجموع اینکه مولفه‌های اقتصادی شبه مدرن سه تا ساخت دارد شامل ساخت سیاسی، ساخت اقتصادی و ساخت فرهنگی، در ساخت اقتصادی شبه مدرن غرب‌زده اولین ویژگی این است که نظام سرمایه‌داری دفورمه پیرامونی برای کشور فراهم می آورد، دومین ویژگی این اقتصاد این است که وجهه تولیدی ندارد و توان تولیدی آن بسیار پائین است بجای آن وجه بسیار نیرومند خدماتی و تجاری دارد، خدمات و تجارت فقط مصرف می‌کنند ولی آن چیزی که تولید می‌کند جای دیگر است، اقتصادی را که نتوانید در آن تولید قوی باشد و فقط خدمات و تجارت در آن قوی باشد رو به نابودی خواهد رفت، اگر نگاه کنید الگوی اقتصاد مقاومتی که حضرت آقا برروی آن تکیه کردند تمام بر روی این است که بنیه تولید داخلی را قوی کند یعنی دقیقا بازطراحی و پاتکی به آن حرکت است، اقتصاد شبه مدرن در ایران برمبنای غلبه وجه تجاری مصرفی و برمبنای ضعف بخش تولیدی بنا شد.

« نسیم آنلاین »: خب راه حل چیست؟

اگر ما می‌خواهیم به آن پاتک بزنیم در اولین گام باید این آرایش را عوض کنیم یعنی وجه تولیدی را تقویت کنیم و دو وجه دیگر را تحت شعاع این قرار بدهیم. اما سومین ویژگی این اقتصاد این است که کانون تولید سرمایه را در این اقتصاد در نفت قرار داده‌اند بالاخره هر اقتصادی یک نوعی تولید سرمایه می‌خواهد و باید به شکلی تولید کند اقتصاد ما که این تولید را ندارد و تولید آن ضعیف است و مونتاژی است؛ پس رفتند بر روی نفت و یک اقتصاد تک محصولی و معدنی -استخراجی برای ما درست کردند که همه چیز ما هول نفت باشد یعنی تمامی گرفتاری‌های ما در این صدسال اخیر همه ناشی از این سیطره شبه مدرنیته است.

اینکه بنده مداوم می‌گویم تمام ماجرا به این موضوع برمی‌گردد برای این است چون تمام ماجرایی که ما داریم از آن گله می‌کنیم و به حق هم گله می‌کنیم و فقر و بی‌عدالتی، همه‌اش به خاطر این روند است یعنی یک روند ناسالم اقتصادی را برای ما حاکم کرده‌اند و این روند ناسالم نتایج تلخی را به بار می‌آورد همین نتایجی که داریم می‌بینیم، این اقتصادی که اینها آورده‌اند به دلیل این سه ویژگی که عرض کردم دائم حالت رکودی، دائم حالت تورمی و دائم حالت بیکاری با خودش دارد و اقتصادی است. به عبارتی سیکل حرکت آن اصلا بیمار است.

در مجموع اینکه اقتصاد شبه مدرنی که برای ما ساخته‌اند که البته ساخت آن هم یک فرآیند داشت و از 1250 و 1260 هجری قمری یعنی از اوایل دوران ناصر الدین شاه و اواخر زمان محمد شاه با ورود سهمگین سرمایه خارجی این روند شروع می‌شود و بعد تا دوره رضاشاه ادامه می یابد کاملا به صورت آگاهانه و نهادینه تمام ساختارهای اقتصادی ما قبل را در هم می‌شکند و این مدل اقتصادی را کامل حاکم می‌کند.

اگر ما بگوئیم علی اکبر داور معمار اقتصاد به شدت نامتجانس و درب و داغان امروز ماست هیچ غلط نگفته‌ایم البته زمینه‌ها از قبل وجود داشته ولی کامل و آگاهانه جلو امدند. البته در آن زمان گام آخرشان انقلاب سفید بود که به معنای خراب کردن آخرین حلقه ماقبل مدرن ایران است یعنی اقتصاد کشاورزی که با آن فرایند این چرخه کامل می‌شود، حالا شما اگر این چرخه را از اواسط دوره ناصرالدین شاه نگاه کنید می‌بینید که همه این چرخه بحران است و همه آن رو به بدتر شدن است و همه ان روندهای تورمی و گاه تورمی رکودی است و اساسا این اقتصاد برپایه وابستگی بنا می‌شود و اصلا شما در مدار این اقتصاد نمی‌توانید از وابستگی رها شوید این خیلی موضوع مهم است تا زمانی که ما در این مدار اقتصاد شبه مدرن مانده‌ایم محال است بتوانیم بر وابستگی غلبه کنیم و اصلا غلبه بر وابستگی جزء از طریق عبور از این مدل اقتصادی امکان‌پذیر نیست و مشکل ما در بعد از انقلاب هم همین بوده که هیچ‌ گام جدی و الترناتیوسازی و جایگزین‌سازی نظری در مقابل این مدل اقتصادی انجام ندادیم، از سال 60-68 که اصلا هیچ فکری در این خصوص نکردیم و من حتی نمونه هایی دارم که دولت موسوی عمدا هر نوع فکر کردن در این باره را هم سرکوب می‌کرد از سال 68 به بعد هم به جای اینکه بخواهیم مدل را دگرگون کنیم کاملا در چارچوب همین مدل آمدیم با یک نسخه نئولیبرالی فقط به آن سامان مجدد بدهیم این کل ماجرای مشکل اقتصادی ماست تا زمانی هم که این روند ادامه دارد بلا تردید وضع همین است که نشان می‌دهد باید این بازطراحی شود.

ارسال نظر: