در اولین نشست تخصصی نقد ادبیِ «عصر نقد» در تسنیم مطرح شد:

عرفان‌پور: شعرهایِ «راه‌بندان» را در راه‌بندان‌های تهران سرودم

کدخبر: 2103386

در اولین جلسه از نشست «عصر نقد» حمیدرضا شکارسری و علی داودی به نقد و بررسی تازه‌ترین مجموعه رباعی میلاد عرفان‌پور با عنوان «راه‌بندان» پرداختند و جایگاه این کتاب در میان آثار عرفان‌پور را مورد ارزیابی قرار دادند.

به گزارش « نسیم آنلاین » در ادامه‌یِ بخش اول نشست «عصر نقد» که به نقد و بررسی «راه‌بندان» میلاد عرفان‌پور اختصاص داشت نکات فراوانی در رابطه با این کتاب گفته شد در بخش دوم منتقدان به صحبتهای تکمیلی خود در رابطه با کتاب پرداختند که در ادامه به مرور این نقطه نظرات می‌پردازیم:

حمیدرضا شکارسری: شعر نیایش گونه مغفول مانده شعر معاصر

پس از اتمام بخش اول صحبتهای علی داودی، محمدامین اکبری مجری جلسه شعری دیگر از «راه‌بندان را برای حضار جلسه خواند:

«فریاد بزن ساعت خاموشی را/ از هوش برو محشرِ بی­هوشی را

از یاد تو را می­برد آخر دنیا/ بسپار به خاطر این فراموشی را»

و پس از آن با طرح سوالی از حمیدرضا شکارسری بخش دوم جلسه نقد را آغاز کرد:

ـ به نظر شما ما در چه شرایطی می­توانیم یک مجموعه شعر کوتاه را به عنوان یک قالب ادبی مستقل در نظر بگیریم؟ آقای عرفان­پور این کتاب را به شش فصل تقسیم کرده است آیا می­توانیم این شش فصل را شش شعر مجزای بلند مقطع در نظر بگیریم؟ به خاطر وحدت­رویه و هماهنگی که بین رباعی­‌ها است می‌شود چنین نتیجه‌ای گرفت؟

حمیدرضا شکارسری در پاسخ این سوال گفت : «امروزه انگار زمان این سپری شده است که شما در یک مجموعه شعر در یک صفحه شعر شاد بخوانید و مخاطب شروع کند به بِشکن زدن و در صفحه بعدی مرثیه بخوانی و مخاطب عزاداری کند ، در واقع یکدست بودنِ مجموعه دارد مجموعه­‌ها را به سمت کتاب شدن می­برد، به عنوان مثال مجموعه شعر باغ­وحش خانم غیاثوند که در همین جلسه حضور دارند، گویا تمام مجموعه با هم سروده شد است یا شاعر اگر یک زمانی قطع کرده بار دیگر با تلاش مجدد خودش را در همان حال و هوا قرار داده با اهمیت دادن به موتیو، موتیو چیست؟ عنصری در واقع تکرار شونده در آثار هنری که به کلیتِ آثار هنری شکل واحد می­دهد و در نتیجه ما با آن مُوتیو می­فهمیم که یک شخصیتِ هنری روبرو داریم، با شخصیتِ حقیقیِ هنری روبرو هستیم مثلاً شما از هزار کیلومتری تابلوی پیکاسو را ببینید می­فهمید برای اوست، چون مُوتیو دارد در آثارش تکرار می­شود. یک شاخصه­ای که باعث می­شود مجموعه دارای یک انسجام بشود مانند یک ستون مرکزی شعرها را پیرامون خودش نگه دارد.

من می­خواهم بگویم این را آقای عرفان­پور متوجه شده است و بنابراین دارد این تقسیم­بندی­ها را انجام می­دهد، دوست بزرگوارم آقای داودی فرمودند، فصل اول نیایش است در روزگار ما شعر مذهبی بخشِ مغفول و مظلومش نیایش است، یعنی انگار کسی با خدا کار ندارد، همه با امام حسین و امام رضا کار دارند، کسانی که زندگیشان بیشترین بار دراماتیک را دارد و داستانی و عینی هستند بیشتر به آنها توجه دارد، خدا چون یک مفهوم است و صحبت کردن و نیاش با او دراماتیک نیست، زور شاعران نمی­رسد اما به گمان من بخش اول یا بهتر بگویم کتاب اول راجع به نیایش صحبت می­کند. نکته مهمی که میخواهم در این رابطه عرض کنم این است که به گمان من اگر عجله در تهیه و انتشارش نبود می­توانست در آینده یک مجموعه­ای باشد تحت عنوان نیایش­های میلاد عرفان­پور، می­توانست یک کتاب باشد در نقدِ شهر و شهرنشینی با نگاهِ هستی­شناختی که عرض کردم از میلاد عرفان­پور، یک کتاب باشد در رابطه با عشق، عشق مجازی، عشق زمینی فصل چهارم در این کتاب، یک کتاب باشد درباره مرگ و زندگی فصل پنجم و یک کتاب باشد رباعیات عاشورایی فصل ششم، اما اینها در کنار هم آمده و این را به عنوان یک مجموعه شعر تبدیل کرده است.»

شکارسری: شعرهای «راه‌بندان» دارای وحدت‌ جهان‌بینی ست نه وحدت موضوعی

در ادامه بحث، مجری برنامه از حمیدرضا شکارسری پرسید:

ـ این نکته‌ای را که فرمودید را نمی­تواند یک نقطۀ مثبت تلقی کرد و اینگونه نتیجه گرفت که این مجموعه شعر می تواند همۀ سلایق را جذب کند؟

مولف کتاب «زایشمرگهای متن» در پاسخ به این سوال افزود: «خیر، به گمان من آقای عرفان‌پور با این شیوه به همه یک جرعه آبی می­دهد اما تشنگی آنها را باقی می­گذارد، این مجموعه‌های شعر و نه کتاب شعر، انگار می‌­آیند از هر چمن گلی به ما هدیه می­دهند اما دست­مان پر از گل نمی­شود، این پراکندگی باعث می­شود شما دچار گسیختگی حس شوید یعنی آن نگاهِ خاصی که در بخش مرگ و زندگی وجود دارد خیلی متفاوت است با نگاهی که در بخش عشق در فصل چهارم است، باز هم می­گویم پشت همۀ اینها ما یک نگاهِ هستی­شناختی از میلاد عرفان­پور می­بینیم، یک وحدت­رویه­ای در آن است که این ویژگی­ است که میلاد عرفان­پور را موفق کرده است در عرصۀ رباعی، وحدتِ جهان­بینی­ای که پشت آثار است اما موضوعات متفاوتند، مجموعه شعرهای امروز به سمت وحدت موضوعی هم دارد حرکت می­کند، این یک حرکت از مجموعۀ شعر به سمت کتاب شعر است.

بنابراین در ادامه صحبت می­­خواهم بگویم در این فصل­ها هر کدام با یک ویژگی­های خاصی روبرو هستیم که آن بخش کوچک را تبدیل به یک فصل از کتاب می­کند ولی بعد تبدیل به یک مجموعۀ شعر می­شود.

اگر یادتان باشد ابتدای جلسه عرض کردم که اولین کار منتقد این است می­آید شاخص­هایی را درنظر می­گیرد و با توجه به آن شاخص­ها به سمت شعر می­رود، شاخص­ها باید تناسب داشته باشد با آثار این مجموعه و قوت و اثر و نزدیکی آثار به این شاخص­ها را بررسی کند، دومین رویکرد این است که ببیند این کتاب نسبت به کتاب­های قبلی شاعر چه وضعیتی دارد؟ الان من یک شاخص درنظر می­گیرم به نام سلامت زبان، نزدیک شدن به طبیعت زبان و آن را به عنوان یک شاخص بررسی بکنم و وضعیت این را نسبت به کتاب­های قبلی بررسی بکنم.

سلامت زبان را در شعر چه تعریف می­کنیم؟ سلامت زبان را در واقع نزدیک شدن شاعر و آثارش به آن شکلی از زبان می­گوییم که انگار هیچ قاعده­افزایی برای آن اتفاق نیفتاده، قاعد­ه­افزایی شکلِ زبان را ادبی می­کند، اما سلامت زبان این کار را می­خواهد بکند که بگوید اگرچه من ادبی هستم اما کاملاً طبیعی­ام، شاعر چیزی به این اضافه نکرده است یعنی اینقدر به آنِ شاعرانه نزدیک شدم، نیاز ندارم شاعر قاعده بر من بیفزاید، من همین شکل طبیعیِ زبان هستم در عین حال دارای آنِ شاعرانه هستم؛ من دو سه دهه است که عمرِ شاعر­ی­ام را صرف این قضیه کرده‌ام تا بگویم هر چیزی که تحت عنوان فرم به اثر اضافه می­شود نباید چیزی برجسته­تر از آنِ شاعرانه باشد نباید امری غیرطبیعی باشد، بنابراین حرکت به سمت شعرِ منثور در این رابطه است که ما چیزی قاعده­افزایی در صورت زبان نبینیم ولی آنِ شاعر را جذب کنیم، در شعر موزون یا سنتی طبعاً ما زبان ادبی داریم چون مهمترین قاعده­افزایی را انجام دادیم، به آن وزن دادیم، قافیه دادیم، پس چه چیزی را می­خواهیم از آن بگیریم برای نزدیک شدن به طبیعت زبان؟ آن وجهِ ادبی که مصنوعی است و متکلف است یعنی وزن بر شاعر تحمیل کرده است و از آن طبیعتِ زبان فاصله گرفته است.»

شکارسری: شعرهای «راه‌بندان» به نسبت دیگر آثار عرفان‌پور از طبیعت زبان فاصله گرفته است.

حمیدرضا شکارسری در ادامه با برشمردن مصادقهایی، به بررسی سلامت زبانی در «راه‌بندان» میلاد عرفان‌پور پرداخت:‌«بحث مصداقی­ام را با این تاسف شروع کنم که به نظر من در این کتاب نسبت به کتاب­های قبلیِ میلاد عرفان­پور فاصله­گیری از طبیعتِ زبان بیشتر است، یعنی به نظرم سلامت زبان در تعداد اثر زیادی از این مجموعه از آن طبیعتِ معمولی زبان فاصله گرفته است و آدم گمان می­کند شاعر در واقع برای اینکه ادبیّت را رعایت کند مجبور شده است به این زبان تن بدهد و به این ضعف­ها تن بدهد؛ در این زمینه من حتماً با دوستان هم­عقیده هستم که ممکن است با هم خیلی گاهی اوقات هم­عقیده نباشیم یعنی در تک تک آثار ممکن است با هم به بحث و جدل بپردازیم و چه خوب که بپردازیم. مثلاً در بیت «بی­تابیِ بید در هجوم تب و لرز/ پاشویۀ آفتاب در حوض حیاط» بید دچار تب و لرز شده است و طبعاً نیاز به پاشویه دارد که تب و لرزش فروکش کند و خوب شود، وجهی از این مصراع چهارم چیست؟ اینکه بید دارد با آفتاب پاشویه می­شود، بنابراین مشکل بید حل می­شود حالا چیزی که من تحت عنوان ضعف تالیف می­خواهم بگویم این است که انگار آفتاب دارد پاشویه می­شود، پاشویۀ آفتاب در حوض حیاط.

مثلاً «دیگر جانم به جستجویت نرود/ دیگر دل من تشنه به سویت نرود»، نرود یا نیاید؟ شکل طبیعی این زبان چیست؟ یعنی وقتی ما می­خواهیم طبیعی با هم صحبت کنیم چگونه صحبت می­کنیم، می­گوییم من به سمت تو بروم یا من به سمت تو بیایم؟ من به سمت تو بیایم، یا در این بیت «ما را به دیار خویش می­برد ای کاش/ آواز پرندگانِ تبعیدی شهر» حالا من این را چگونه بخوانم؟ پرندگانی که از شهر تبعید شده­اند یا پرندگانی که به شهر تبعید شده­اند؟ هر دو جواب می‌دهد اما ما می­دانیم شاعر منظورش پرندگان تبعیدی به شهر است، یعنی می­خواهد بگوید ای کاش پرندگانی که به شهر تبعید شدند، آوازشان من را به قدیم می­برد به روستا می­برد، و این مورد به نظر من نوعی ضعف تالیف است.»

حمیدرضا شکارسری: مجموعه‌های پیشین میلاد عرفان‌پور توقع ما را از او بالا برده است

در ادامه جلسه محمدامین اکبری در پاسخ به یکی از موارد مورد اشکال آقای شکارسری گفت: « ما یک فرم سنتی­تر و متداول­تر داریم که یک رودی می­آید می­ریزد در رود دوم و رود دوم به رود سوم و در نهایت در دریایی که همان مصرع چهارم است. ولی در تاریخ ادبیات رباعی‌های بسیاری داریم که مصاریع مانند 4 رود موازی هستند، حالا در همان رباعی اول که شما خواندید می­توانیم این دو تصویر را جدا از هم بگیریم و این دو رود را موازی بگیریم، بگوییم بید تب و لرز کرده و در عین حال آفتاب هم دارد تب و لرز می­کند در حالی که دارد پاشویه می­کند.»

حمیدرضا شکارسری در پاسخ گفت: « این صحبت شما به نوعی کمک به شعر است با مثال که نمی­شود چیزی را اثبات کرد، و در کل نمی‌تواند ایرادی که بنده گرفته‌ام را رفع کند، یعنی ما یک لوکیشن داریم، یک فضا و یک حوض داریم که دوربین ایستاده دارد از این حوض به صراحت فیلمبرداری می­کند، یعنی نمی شود گفت چیز دیگری است همین است که هست، البته من برای تاویل خیلی احترام ..

آن کسی که به قول آقای داوودی دارد جهان را 4 مصراعی می­بیند دیگر آنقدر چرب­دست است که این اتفاقی که من الان می­گویم رفع کند..یا این مصرع: «چون آینه­‌ها رنج کدورت نبریم» مثلا به این معنی است مثل آینه‌­ها که رنج کدورت می‌برند ما نمی­بریم ما آنطوری نیستیم، حالا وجه دومش را ببینیم می­گوید مثل آینه­‌ها باش که رنج کدورت نمی­برند» یعنی هر دو پاسخ می­دهد، این آیا مشکل از زبان فارسی است یعنی وقتی شما از این وجوه تشبیه استفاده می­کنید، از ساختار تشبیه استفاده می­کنید در واقع دو نوع دارید بیان می­کنید مطلب را، حالت مطلوبش ایهام است که این ایهام از شگردهای زبان فارسی است، اما اگر این ایهام یک طرفش پاسخ ندهد یا پاسخی عکس آن منظور شعر بدهد آنجاست که به نظر من ایجاد مشکل می­شود. گاهی اوقات به نظرم در تلفظِ حروف شاعر شاید یک سخت­گیری بیشتری نیاز دارد، ما در صحبت­های روزمره همیشه طوری صحبت می­کنیم که زبان گرفته و گیر نداشته باشد، حروفی که مثلاً هم­مخرج است، همراه با هم معمولاً استفاده نمی­کنیم تا تلفظ، تلفظِ سختی نشود اما من شاید 8، 10 مورد پیدا کردم که این تلفظ، تلفظِ سختی است، مثلاً «دل داغ به داغ خواست» هم مخرج بودن «غ» و «خ» حتی هم حروف­ها مانند «خاموش شده­ست» دو تا «ش» پشت سر هم چگونه تلفظ می­کنید؟ قاعدتاً باید من یکی را مشدد کنم حالا اینکه مشدد نیست «یا گهگاه به خاک گوش» باز «ک» و «گ» باز هم­مخرج هستند یعنی شما بخواهید اینهارا تلفظ کنید دچار نوعی تنافر حروف می­شوید «بی­دست نه، بیداریِ روح جانی» اگر 10 رباعی دیگر آقای عرفان­پور­ بنویسد قطعاً از یکی از اینها استفاده می­کند یعنی یا روحی یا جانی نه هر دو.

روی هم رفته من از این مجموعه می­خواهم بگویم به یک تعبیری ناراضی هستم به این خاطر که آن انتظاری که از زبان و بیان در شعرهای آقای عرفان­پور دارم و در مجموعۀ قبلی برایم ایجاد شده که اگر یکی از دلایل موفقیت­های شعر ایشان را آن زبانِ سالم می­دانم، اینجا به نظرم یک مقدار کم­کاری شده است و کم سخت­گیری کرده است «از دوست هنوز ترانه­­ای» وقتی هنوز باشد قید زمان، چه فعلی نیاز داریم؟ ماضی نقلی «از دوست ترانه­ای نخوانده­ایم هنوز» اما ما مجبوریم با لحن درستش کنیم، بگوییم «از دوست ترانه­ای نخواندیم هنوز» یعنی آن نقلی بودن قضیه را مجبوریم یک تاکید روی نخواندیم که ماضی ساده است داشته باشیم، سه بار در قافیه تکرار می­شود، به نظرم برای آقای عرفان­پور خوب نیست «چون سایه به او خشوع کن» به چیزی خشوع کردن به نظر بنده حتی این مقدار فاصله گرفتن از طبیعت زبان هم خوب نیست ، اگر من باشم سخت­گیری بیشتری می کنم.»

حال و هوای بیدلیِ «راه‌بندان»

پس از اتمام صحبتهای حمیدرضا شکارسری، محمدامین اکبری مجری و کارشناس برنامه نیز به ارائه نکاتی پرداخت:‌ « به نظر می‌رسد که آقای عرفان­پور از مجموعه رباعی «ناخوانده» به بعد تا همین کتاب «راه‌بندان» مضامینی را دستمایه اصلی شعر خود قرار می‌دهند که به نسبتِ کارهای اولیه‌شان عمیق‌تر و بنیادی‌تر هستند، و دیگر کمتر از می‌توان رباعی های عامه پسندتر و خوش لفظ‌تری نظیر «پاییز بهاریست که عاشق شده است» در آثار ایشان سراغ گرفت گویا آقای دغدغه اصلی میلاد عرفان‌پور بازگشتن به همان رسالتِ قالب رباعی در شعر کهن باشد یعنی انتقال معانی و نکات فلسفی و حکمی به مخاطب عام. از طرفی با توجه به رباعی‌های این مجموعه می‌توان نتیجه گرفت که عرفان‌پور به رباعی­های بیدل دهلوی نیز نظر داشته است به عنوان مثال در همین رباعی پشت جلد در یکی از مصرعها داریم: «محتاج درنگیم در این کثرت رنگ»، خب همانطور که می‌دانیم واژه «رنگ» با این بسامد معنایی تنها در شعر بیدل وجود دارد یا در یکی از رباعی‌های دیگر می‌گوید: «بسپار به خاطر این فراموشی را» در دیوان بیدل از این دست ایجاد تضاد و تقابل بین خاطر و فراموشی بسیار است یا مضامین این مرگ­اندیشانه آقای عرفان‌پور در این کتاب بسیار به فضای ذهنی بیدل نزدیک است..به نظر من اینکه یک شاعر جوان و امروزی بخواهد به سمت این شکل از مضامین برود بسیار خوب است و بالاخره یکی از تبعاتش این است که در بعضی موارد لفظ تاب معنا را ندارد و شاعر همواره بین لفظ و معنا در حال کشمکش است و این ناهمخوانیهای زبانی که استاد شکارسری فرمودند نتیجه همین کشمکش است. به عنوان مثال شما در نظر بگیرید که شاعر می‌خواهد یک مضمونِ بسیار ثقیل و در عین حال شریف را در قالب رباعی که 4 مصرع بیشتر نیست بگنجاند. در بسیاری از موارد موفق شده است هم معنا را حفظ کند و هم لفظ را و در مواردی نیز مجبور شده است که به نفع معنا از بسیاری از ظرایف زبانی چشمپوشی کند. در آخر بیدل در یکی از غزلهایش می­گوید: «ای بسا معنی که از نامحرمی­ها زبان/ با همه شوخی مقیم پرده‌­های راز مانده» به نظر من ای بسا رباعی­هایی که ­ آقای عرفان­پور قصد سرودنشان را داشته است ولی ­اصلاً نتوانسته است بگوید.»

داودی: شعر عرفان‌پور برآمده از جریانِ شعر انقلاب است.

در ادامه مجری برنامه برای آغاز صحبتهای آقای داوودی این پرسش را مطرح کرد:

-آقای داودی به نظر شما این حرکت که یک شاعر بخواهد در عین حال که رباعی امروزی بگوید، گاهی هم به رسالت تاریخی این قالب داشته باشد چیست؟

علی داودی در پاسخ به این پرسش گفت: «در اینکه ایشان به این سمت حرکت کرده است حرفی نیست ولی این حرکت نیازمند یک مقدماتی است و تنها مربوط به ایشان نیست. این جریان که در حال حاضر یکی از شاعران خوبش آقای عرفان­پور است، جریان شعرِ انقلاب است، جریانی که در طول این سالها دچار تحولات فراوانی شده است ولی همچنان در مسیر اصلی خود قرار دارد.

اما نکته دیگر در رابطه با فصل­بندی شعرها است که آقای شکارسری هم اشاره کردند. به نظر من هم هر کدام از فصل­ها می­تواند کتاب مستقلی باشد، و به نظرم چون شعرها به حد نصاب نرسیده آقای عرفان‌پور کتاب را به این شکل چاپ کرده‌اند. و پیشنهاد من این است که آقای عرفان‌پور در سالهای آتی هنگام چاپ گزینه آثار حتما به این نکته توجه داشته باشند

و اما در جواب صحبت شما مبنی بر اینکه این شکل از فصل بندی به جهت راضی کردن سلایق مختلف کارآمد است باید بگویم که اینگونه نیست چرا که رباعی شعر کوتاهی است کلا از چهار مصرع تشکیل شده است و این تعداد از رباعی توان اقناع مخاطب را ندارد یعنی تا مخاطب می‌آید این شش هفت شعر هر فصل را بخواند تمام شده است و به قول آقای شکارسری این عطش برایش باقی می‌ماند و این تعداد از شعر نمی‌تواند برای شاعر فضای ذهنی ایجاد کند اما هوشمندی آقای عرفان‌پور در دسته‌بندی شعرها قابل تحسین است.

داودی: راه‌بندان راه گشاست

یکی از مقولاتی که همیشه ذهن من را درگیر کرده است این است که واقعاً تاریخ مصرف شعر چقدر است؟ کِی و کجاست و چه چیزی تعیین­کننده آن است؟ اصلاً ملاک ما در اینکه شعری کهن و قدیمی است چیست؟ تا به حال در این زمینه مباحث بسیاری صورت گرفته است و در یک قرن اخیر نیز دامنه این منازعات و مباحث گسترده شده است و هرکس به فرآخور دانش خودش نتیجه گرفته از نتایج کاملاً عوامانه و غیرعلمی تا نظریاتی که پشتوانۀ علمی داشته است صحبتها بسیار است و اینجا مجال بسط و گسترش این نظرات نیست ولی آنچه که من در طول این سالها به آن رسیده‌ام این است که اگر شعری بتواند حرف تازه­ای را بزند (فارغ از معیارهای دیگر) این می­تواند شعر نو تلقی شود.

به این دو رباعی از راه‌بندان توجه کنید: «از شهر به جز خش خشِ پاییز نماند/جز شیونِ شیوای شباویز نماند/ وِرد سحری گم شد و خُرناس آمد/ جز رفتگران کسی سحرخیز نماند» و اما دیگری: «بازیچۀ جاه و ثروت و عافیتی/زیبا نه اسیرِ پیری عاقبتی/ اربابی اگر رعیت این دنیایی/دنیای دگر طُفیلیِ آخرتی» رباعی اول یک رباعی کاملاً امروزیست با یک تصویر زنده که روایتگر زندگی پیرامونی ماست ولی رباعی دوم چنین نیست یعنی اگر ما ندانیم که شاعرش در چه زمانی زندگی می‌کرده است نمی‌توانیم به زمان سرایش آن پی ببریم به عبارت دیگر یک شاعر در 500 سال پیش هم می‌توانسته است چنین رباعی بگوید. هیچ نشانه­‌هایی از امروزی بودن در آن نیست، در آخر اینکه آقای عرفان‌پور قرار است در سالهای آینده گزینه‌ای از آثارش را آماده کند ضروری ست که به این معیار که همانا امروزی و دیروزی بودن اثر است توجه داشته باشد خصوصاً اینکه میلاد عرفان­پور با توجه به تنوعی که در آثارش دارد و من دو نمونه­اش را گفتم، فردیت خودش را حفظ کرده است، فکر می­کنم یکی از دلایل توفیق ایشان که می­تواند خیلی راحت با مخاطب حرف بزند این است که نمایندۀ و هیچ جریان و گروهی نیست و خودش است و حرفش را ساده می­گوید.

ما با توجه به شناختی که از میلاد عرفان­پور داریم در این یک دهه و خرده­ای، توقع ما از میلاد عرفان­پور بالا رفته است و این یک طرف ماجراست ما از او 10 سال پیش «پاییز بهاری که عاشق شده­است» را شنیدیم، در نتیجه امروز توقع داریم ظرافت­های زبانی را رعایت کند «ای معجزه و معجزه­گر لب­هایت/ ای نخل بهشت را ثمر لب­هایت/ اسمی­شده بود بی رمق بر جسمی/ میلاد که جان گرفت بر لب­هایت» شاعری که می­تواند این را بگوید و میلاد را چه زیبا و هنرمندانه در رباعی بیاورد، توقع ما را از خود بالا می‌برد، وقتی می­رسیم به آن سهل­انگاری­هایی که آقای شکارسری به بخشی از آنها اشاره کردند واقعاً دچار حیرت می­شویم.

در آخراین مجموعه با صحبت­هایی که شد و نامش راهبندان است ولی باز آنچنان راهگشا است و میلاد عرفان­پور­ شاعرِ توانمندی است و بالاخره شاهدِ گواهِ مدعای ما کارهایی که در حوزه‌­های مختلف از جمله شعر نو، شعر هیات و شعر اجتماعی انجام می‌دهد و به نظرم گوناگونی حوزه‌های سرایش میلاد باعث شده که تمرکزش روی بحث رباعی که تخصصش است یک مقدار کمتر شود وگرنه در توانمندی و جسارت­های زبانیِ میلاد عرفان­پور کسی شکی ندارد، کتاب­های آینده او را چشم به راهیم.

شکارسری: ترکیب‌سازی یکی از مهمترین تکنیکهای عرفان‌پور

در آخر حمیدرضا شکارسری در تکمیل صحبتهای خود گفت: «یکی از درنگ­هایی که من در این مجموعه داشتم و اشاره­ای که شما به آن نزدیکی زبان در بعضی از رباعی­های زبان هندی داشتید، این بود که تقریباً می­توانم بگویم اکثریتِ قریب به اتفاق شعرها شاید به تعبیری همۀ شعرها از ترکیب­سازی استفاده کرده است، من رباعی خارج از این قاعده پیدا نکردم شاید بعضی از ترکیب­های پنهانی­ست، در واقع با فعل ترکیب­سازی کرده و وقتی شما فعل را با کلمات پس و پیش آن با هم ببینید به ترکیب برسید ولی اکثریت قریب به اتفاق تمام آنها ترکیب­سازی دارند، شگردِ قالب این شعرها در واقع ترکیب­سازی است، چقدر خوب به گمانم این تکنیک را پیدا کرده است یعنی فضا کم است، فرصت برای حرف زدن زیادی نداریم، چه باید بکنیم؟ روی این حتماً باید کسی که می­خواهد چیزی بنویسد، یعنی مثلاً خود بنده حتماً روی این تکیه کنیم، شگردهای کوتاه­نویسی و رسیدنِ به ایجاز یکی این است که چیزهایی در پسِ متن باشد که ما نگفتیم مثلاً تلمیح که شما با یکی دو کلمه در واقع اشاره به یک مطلب دیگری می­کنید و بقیه­اش را نیازی نیست بگویید و در واقع در راه ایجاز حرکت کردید، مثلا تلمیح در این کارها زیاد است یا مثلاً ترکیب­سازی که هم شگرد زبانی­ست و هم اینکه شاعر را از گفتنِ حرفهای زیاد با دو و نهایتاً سه کلمه که ترکیب را می­سازد، بی­نیاز می­کند ضمن اینکه به قول فرمالیست­ها در واقع شما ترکیب­سازی می­کنید دارید از ادبیّت زبان استفاده می­کنید یعنی از آن ته ­مانده­‌های توصیه‌­های فرمالیستی که زبان­تان از زبان روزمره چیزی متفاوت باشد که آقای میلاد عرفان­پور در این آثار از خودش نشان می­دهد.

من از این ترکیب سازیها نمونه وار چند مورد را عرض می‌کنم : موسیقیِ بی­کلامِ باران، شوقِ رود، نم­نم آمدنِ فرشته، اینجا بود که گفتم ترکیب­ها پنهان است یعنی شکل ترکیب را ندارد اما ترکیب ساخته است، تا نم­نم یک فرشته پایین آمد، پس نم­نم پایین آمدنِ فرشته، باران پاورچین، پاورچین آمد، آبروی ابر، ای ابر برو که آبرویت نرود، که اینها ترکیبات پنهان است یعنی به ظاهر ترکیب­سازی نکرده است اما ترکیب­سازی کرده، پیرِ سپید جامعه، بنابراین در همین چند تایی که مثال زدم یک رباعی را بدون ترکیب­سازی ندیدم، شگرد خوبی است که آدم­ها حرفهای زیادی را بدون توضیح در ساخت کوچک بزنند.»

عرفان‌پور: شعرهایِ راه‌بندان را در راه‌بندان‌های تهران سرودم

در پایان جلسه میلاد عرفان­پور در جایگاه حاضر شد تا علاوه بر ایراد صحبتهای خود در رابطه با کتاب، برای حضار جلسه به شعرخوانی بپردازد : «به نظرم شاعر نیازمند شنیده شدن و خوانده شدن آثارش است بخصوص توسط کسانی که با دقت و دید عمیق­تر کارها را می­خوانند و می­فهمند. راهبندان از دید من کتابی است در ادامۀ مسیر شاعری و چون معمولاً کتاب­های من حاصلِ یکی دو سال شاعری است، از دید خودم بنا نیست اتفاقِ جهش­وار و خاصی بیفتد که متفاوت باشد مثلاً با کتاب دربارۀ تو، بالاخره فاصله بین این دو کتاب خیلی کم بوده و حتی شاید معدود شعرهایی که در این کتاب آمده است در زمانِ دربارۀ تو سروده شده باشد و مانده باشد تا به این کتاب رسیده باشد. از این جهت شاید خیلی خودم انتظارِ جهش ندارم و طبیعی هم این است که این شکل نباشد و در طول زمان بلندتر انشاءالله اتفاقِ خوبی بیفتد و جهشِ بلندتری در شعرها دیده شود و نکتۀ دوم که گفتنش بد نیست کتاب راهبندان که شاید موضوع و نام کتاب هم به این دلیل انتخاب شده که بنده شاید اوقات فراغتم در سالی که گذشت و سال سرایش کتاب راهبندان، اوقات خلوت و آن خلوتِ شاعری­ام تقریباً 90 درصد در راهبندان بوده و پشت فرمان این شعرها سروده شده است و حالا بعداً ویرایش شده و با دقت پرداخته شده اما الهام شاعرانۀ خیلی از این رباعی­ها در آن فاصله اتفاق افتاده و من ممنون هستم از راهبندان تهران، واقعاً اگر راهبندان تهران نباشد من مشکل پیدا می­کردم و امیدوارم این راهبندان حداقل برای من ادامه داشته باشد، خانه جدید می­خواهم انتخاب کنم سعی می­کنم دور باشد تا این فاصله زیاد پشت فرمان معطل بمانم.

در مورد فصل­بندی من تا یک فاصله­ای کتاب چهارم و پنجم من فصل نداشت اما بعداً به این نتیجه رسیدم براساس حال و هوای مشترکی که رباعی­ها دارد زمانِ انتشار بیایم این کار را بکنم و فکر می­کنم این حرکت مثبت است که براساس حال و هوای مشترک در یک فصل قرار بگیرند، هر چند در زمان سرایش به این فصل­بندی هیچ وقت فکر نمی­کنم و از همۀ نکات هم ممنونم.

غم داده به من پناه این موقعِ شب

در خنده مرا مخواه این موقعِ شب

من کودک پژمرده به دستانم گل

این سوی چهارراه این موقعِ شب

بی­تابی لحظه لحظه آونگم من

با آینۀ شکسته هم­سنگم من

گنجایش غم به قدر عالم دارم

می­دانی چیستم دل تنگم من

از حوصلۀ صبوری­ام سر رفتم

از هوش به یاد تو مکرر رفتم

بی­تابم تماشای تو بودم هر شب

ازخوابی سوی خوابی دیگر رفتم

آه از دم و بازدم که زجر نفس­ست

آه از باران که میله­‌های قفس­ست

باید برویم راستش دلتنگیم

این زندگی مصلحت­آمیز بس است

ما یکسره بی­نام و نشانگی شدگان

خاکیم و به پای آسمانی شدگان

دنیاست کتابخانه­ای بی سروته

ماییم نخوانده بایگانی شدگان

آن خاک­نشین آسمان­گرد منم

آن کس که مرا به جا نیاورد منم

او بود و هر آینه فریبم می­داد

آیینه که وانمود می­کرد منم

ارسال نظر: