اخبار آرشیوی

کدخبر: 215519

مقاله// پنج راهکار برای خروج از اقتصاد نفتی؛ لزوم جداسازی درآمد نفت از حساب بودجه، پرهیز از واردات بی‏رویه، ارتقاء بنیان‏های تولید، سرمایه ‏گذاری روی نیروی انسانی متخصص، متعهد و عمل‏گرا، تعهد به اجرای سیاست‏های راهبردی

گروه اقتصادی برهان/ دکتر محسن صمدی؛ واردات بی‏رویه و صادرات وابسته بر نفت، اکنون مهمترین چالش اقتصاد کشور ماست. در واقع دو مشکل فوق، برخلاف تفاوت ظاهری، به منزله‏ی دو روی یک سکه‏اند و هردو با هم، نشانه‏هایی از نبود سلامت در اقتصاد کشور را یادآوری می‏کنند. چرا چنین است و چه عواملی باعث می‏شود که برخلاف تلاش مسؤولین نتوانیم به راحتی از این چرخه‏ی معیوب رهایی یابیم؟ در این نوشتار سعی می‏کنیم پاسخ سؤال را با مروری کوتاه بر تاریخچه‏ی صادرات نفتی در اقتصاد کشورمان بررسی کنیم. مروری بر رفتار اقتصادی دولت‏ها، قبل و بعد از انقلاب اسلامی نشان می‏دهد که نفت، این ثروت و سرمایه‏ی خدادادی، بیش از آن‏چه که نعمتی در جهت رفاه و پیشرفت کشور به حساب آید، به صورت عذاب و آفتی برای انحراف اقتصاد از مسیر اصلی، بروز کرده است. این در حالی است که نفت- نه یک درآمد- بلکه یک ثروت «بین نسلی» است، باید خرج سرمایه‏گذاری ماندگار و بلندمدت شود، نه مخارج روزمره و مصرفی. بررسی مدیریت اقتصادی کشور در حدود نیم قرن اخیر نشان می‏دهد که اوج ایفای نقش درآمدهای نفتی در بودجه‏ی کشور، در دهه‏ی 50 و در زمانی بود که با تشکیل OPEC (تشکل کشورهای صادر کننده‏ی نفت)، قیمت نفت افزایش قابل ملاحظه‏ای یافت. گرچه در درون و در پس این سیاست افزایش قیمت، رونق بازار سلاح و محصولات کشورهای غربی از طریق افزایش توان اقتصادی کشورهای نفت‏خیز تعقیب می‏شد اما، بازتاب داخلی این سیاست، «دوپینگ اقتصادی» و تزریق دلار به اقتصاد کشور، به حدی خارج از تحمل آن منجر شد که معنی آن به زبان تخصصی اقتصاد، «بیماری هلندی» است[1] اولین شواهد ورود بیماری هلندی به اقتصاد ایران به سال ???? شمسی برمی‏گردد. در این سال تحت تأثیر چهار برابر شدن قیمت نفت، بودجه‏ی عمومی کشور به دو برابر افزایش یافت. دولت پهلوی در آن زمان با طرح شعار آموزش رایگان و کاهش قیمت کالاهای اساسی، انتظارات عمومی را افزایش داده بود، اما به دلیل رشد واردات و کاهش سطح تولیدات داخلی، هم‏زمان با کاهش ?? درصدی درآمدهای نفتی در فاصله سال‏های ???? تا ????، دوره‏ای از رکود اقتصادی آغاز شد و به دلیل افزایش نقدینگی، نرخ تورم سالانه‏ی کشور تا سال ???? به طور متوسط به ?? درصد رسید. این در حالی بود که دولت در آن زمان خود را متعهد به صرف هزینه‏های هنگفت عمومی کرده بود و کاهش درآمدهای نفتی به دلیل کاهش قیمت نفت، سبب کاهش توانایی عملی دولت در پاسخ به درخواست‏های عمومی شد. این امر موجب تورم افسار گسیخته‏ای گردید که اثرات خود را تا اواخر 50 و حتی پس از انقلاب نیز به جای گذاشت. پس از انقلاب، با توجه به جنگ تحمیلی و اولویت اقتصاد کشور به تأمین هزینه‏های جنگ، هرگونه اصلاح ساختار در اقتصاد، در عمل به فراموشی سپرده شد؛ تا سال 68 و ورود به دهه‏ی 70 این وضع ادامه داشت. دهه‏ی 70 در دو دوره، دولت به اصطلاح سازندگی، با توجیه عملیات عمرانی، سیاست هزینه کرد دلارهای نفتی هم‏چنان ادامه یافت تا جایی که در آخرین سال‏های این دولت، نرخ تورم را به میزان بی‏سابقه‏ای در حدود 49 درصد رسانید. در دوره‏ی اصلاحات، بر خلاف سیاست اعلام شده، مبنی بر عدم اولویت مسایل اقتصادی، روند گذشته با تغییرات اندکی پی‏گیری شد و لذا طرح ساماندهی اقتصادی که با حمایت مقام معظم رهبری تهیه شده بود، در عمل خاموش شده، ماند. در تمامی این مدت 40 ساله، حذف درآمدهای نفتی و یا حداقل کردن تأثیر آن در اقتصاد، از تکالیف برنامه‏ای و بودجه‏های سنواتی بوده، با این وجود، متأسفانه این آرمان کمتر به مرحله‏ی تحقق رسیده است. طرح تحول اقتصادی که با جرأت تحسین برانگیزی توسط دولت فعلی و در شرایط زمانی و مکانی متغییر منطقه به اجرا گذاشته شده، این امید را ایجاد کرده که با تغییرات مثبت در ساختارها و متغییرهای موجود، راه را برای یک گام بلند اقتصادی در کشور هموار نماید. پس از گذشت 4 ماه از برنامه‏ی هدفمندسازی یارانه‏ها، خوش‏بختانه نشانه‏های مثبتی از اجرای قانون مشاهده می‏شود؛ اما با این وجود، از برخی تبعات اجرای قانون که ممکن است تولید را از جمله در بخش کشاورزی تحت تأثیر قرار دهد نیز، نباید غافل بود. باید اذعان کرد که اقتصاد ایران در حال حاضر به جایی رسیده است که به گام‏های جهشی و جهادگونه نیاز دارد. این جهش نه تنها با حرکت لنگ‏لنگان گذشته، تناسب و همخوانی ندارد؛ بلکه طبق برنامه‏ی «افق چشم‏انداز» باید اقتصادهای منطقه را نیز پشت سر بگذارد. کشوری که به قول مولای متقیان هم آب دارد هم زمین، نباید فقیر داشته باشد. لذا مدیریت اقتصادی کشور باید برای جهاد اقتصادی کمر همت ببندد و اصول و مبانی اقتصادی را البته با حفظ ارزش‏های اسلامی، سرلوحه‏ی اقدامات خود قرار دهد. تا زمانی که تولید و تولید کننده حمایت نشوند و عرضه‏ی کالاهای مورد نیاز مردم به اندازه‏ی تقاضا نباشد،با زور و فشار نمی‏توان اقتصاد را به مسیر اصلی و تعادل لازم هدایت نماید. فراموش نکنیم که اقتصاد هم مانند سایر علوم، هنجارهای خاص خود را دارد که تخطی از آن‏ها، جامعه را دچار فروپاشی می‏کند. به عنوان مثال، برخورد عرضه و تقاضا برای یک کالای خاص که منجر به تعیین قیمت و تعادل در بازار می‏گردد، مانند هر پدیده‏ی اجتماعی دیگر، جزء سنت‏های الهی است و کارکرد خاص خود را دارد، به طوری که با به‏کارگیری آن در عرصه‏ی اقتصاد خرد و اقتصاد کلان، می‏توان به نفع جامعه از آن بهره‏برداری نمود. بدیهی است که نادیده انگاری این سنن و هنجارها، تأثیر تبعی خود را در زندگی فردی و اجتماعی به جای خواهد گذاشت. بنابراین تا زمانی که تولید و تولید کننده حمایت نشوند و عرضه‏ی کالاهای مورد نیاز مردم به اندازه‏ی تقاضا نباشد،با زور و فشار نمی‏توان اقتصاد را به مسیر اصلی و تعادل لازم هدایت نماید. از سطح اقتصاد ملی که بگذریم، در بین بخش‏های اقتصادی، از بخش کشاورزی به عنوان منشأ تولید اقتصادی جامعه نباید غافل بود. حتی در کشورهای پیشرفته و صنعتی، بخش کشاورزی هم اکنون به عنوان بخش پیشران و موتور توسعه‏ی اقتصادی مورد قبول اقتصاددانان است و لذا از این دیدگاه، بیشترین حمایت‏ها از تولید محصولات و فعالان این بخش به عمل می‏آید. البته بدیهی است که بیماری موجود در اقتصاد ما، یک بیماری چند عارضه‏ای است و با یک نسخه‏ی واحد قابل درمان نیست، اما با توجه به مقطع فعلی و ضرورت بازنگری در سیاست‏های اقتصادی، توجه به نکات زیر در جهت برون رفت از شرایط اقتصاد تک‏پایه و نفتی می‏تواند تا اندازه‏ای راه‏گشا باشد. راه‏کارهایی که برای قطع وابستگی بودجه به نفت وجود دارد به طور اختصار به شرح زیر است: 1. لزوم جداسازی درآمد نفت از حساب بودجه و التزام به هزینه کرد آن فقط در جهت سرمایه‏گذاری مولد. [2] 2. پرهیز از واردات بی‏رویه و بازگشت به سیاست تولید داخل (خودکفایی- حداقل در محصولات اساسی و راهبردی). 3. ارتقاء بنیان‏های تولید و کمک به تغییر استراتژی تولید از سنتی به تولید تجاری و دانش پایه، به خصوص در بخش کشاورزی. 4. سرمایه‏گذاری روی نیروی انسانی متخصص، متعهد و عمل‏گرا و حمایت مستمر از پژوهش‏های کاربردی. 5. تعهد به اجرای سیاست‏های راهبردی و گزاره‏های برنامه‏ای مصوب در افق چشم‏انداز و برنامه‏های میان مدت. [1]- بیماری هلندی (Dutch disease)، یک مفهوم اقتصادی است که تلاش می‏کند، رابطه‏ی بین بهره‏برداری بی‏رویه از منابع طبیعی (از جمله نفت) و رکود در بخش‏های تولیدی، هم‏زمان با تورم قیمت‏ها را توضیح دهد. این عارضه، زمانی رخ می‏دهد که درآمد یک کشور بر اثر عوامل فصلی به صورت ناگهانی افزایش می‏یابد و متولیان اقتصاد کلان (دولت) هم با تصور دایمی بودن این درآمد آن را در جامعه تزریق می‏کنند. تا اینجای کار اتفاق خاصی رخ نمی‏دهد. درآمد کشور زیاد شده و پول هم به جامعه منتقل شده است. اما با افزایش درآمد، تقاضا هم افزایش پیدا می‏کند. اگر این افزایش تقاضا به صورت ناگهانی انجام شود، عرضه، جوابگوی تقاضا نخواهد بود و تعادل عرضه و تقاضا بر هم می‏خورد. در نتیجه، قیمت‏ها افزایش می‏یابد. در یک روند طبیعی قیمت‏ها تا سقفی بالا می‏روند و با یک تأخیر زمانی، تولید افزایش پیدا می‏کند و در نهایت پس از مدتی عرضه و تقاضا به تعادل قبل بر می‏گردند. اما بیماری هلندی از زمانی رخ می‏دهد که دولت به عنوان متولی اقتصاد کلان وارد کارزار می‏شود و سعی می‏کند به طور مصنوعی و از طریقی غیر از افزایش تولید، قیمت‏ها را پایین نگه دارد. دولت متوسل به واردات کالاهای مصرفی ارزان می‏شود، تا قیمت‏ها را مهار کند، در حالی که صنایع داخلی مجبورند با عوامل تولیدگران، کالای گران را تولید و به قیمت ارزان بفروشند. نکته این‏جاست، این سیاست نمی‏تواند جلوی تورم را بگیرد، بلکه آن را به بخش‏های دیگر اقتصادی منتقل می‏کند. به عنوان مثال می‏توان با واردات کالاهایی نظیر سیب، پرتقال، ...، تیرآهن و... قیمت این کالاها را پایین نگه داشت ولی برخی کالاها مانند زمین و مسکن قابل وارد کردن نیستند و افزایش قیمت این کالاها را نمی‏شود با واردات مهار .....کرد. در نتیجه قیمت این قبیل کالاها به رشد خود ادامه می‏دهند. از طرفی سرمایه‏گذاری جدید در بخش‏های صنعتی که با واردات قیمت‏شان مهار شده، انجام نمی‏شود و سرمایه‏ها به سمت کالاهایی مثل زمین و مسکن هدایت می‏شود. در نتیجه‏ی این امر تقاضای کاذبی برای این کالاها ایجاد شده و قیمت آن‏ها با سرعت بیشتر و به صورت غیر طبیعی و باور نکردنی رشد می‏کنند. عوارض این مشکل به همین جا ختم نمی‏شود. به محض اینکه فصل افزایش درآمد خاتمه پیدا کند و دولت پولی نداشته باشد که با آن واردات ارزان انجام دهد، افزایش قیمت در بخش‏هایی که تا آن زمان به صورت مصنوعی، قیمت پایینی داشتند با سرعتی فزاینده رخ خواهد داد. از آنجا که تولیدات داخلی هم در اثر همان سیاست‏های گذشته فلج شده‏اند، قادر به پاسخ‏گویی به تقاضاهای جدید نمی‏باشند و اقتصاد را در ابتدا ناکارآمد و سپس فلج می‏کنند. البته کشور هلند این شانس را داشت که در زمانی به این مشکل گرفتار شد که سایه کمونیسم، شرق اروپا را فراگرفته بود و کشورهای غربی برای اینکه مبادا هلند هم در دامن کمونیست‏ها بیفتد، کمک‏های بی‏دریغی به این کشور کردند، با این وجود چند سالی طول کشید تا اقتصاد این کشور بتواند کمر راست کند. [2]- برای درمان بیماری هلندی، نروژی‏ها از بلایی که بر سر هلندی‏ها آمد، درس گرفتند و با تأسیس صندوق ذخیره ارزی، به جای این‏که درآمدهای حاصل از صادرات نفت خام را در بودجه‏های سالانه ریخته و بودجه را آلوده کنند، آن را به این صندوق فروختند و به بیماری هلندی دچار نشدند. صندوق یاد شده چند کاربرد عمده دارد؛ اول اینکه درآمد حاصل از ثروت ملی یک کشور را از نظر زمانی و توزیع بین نسلی، به شکلی مناسب مدیریت می‏کند تا نسل‏های بعد، احساس زیان نکنند. دوم اینکه این صندوق در تثبیت نرخ ارز و جلوگیری از شوک‏های ناشی از نوسان نرخ ارز و یا میزان ارز در یک کشور تأثیر بسیار کارآمدی دارند. سوم، با ایجاد موانع شدید قانونی، دست دولت از این ثروت بادآورده کوتاه شده و دولت صرفاً به کارایی اقتصادی بخش خصوصی و مالیاتی که از این بخش دریافت می‏دارد، بسنده کرده و علاوه بر اینکه به دولتی پاسخ‏گو و کوچک و با تمرکز حداقلی تبدیل می‏شود، تمام تلاش خود را برای ایجاد زمینه‏های موفقیت بخش خصوصی ایجاد کرده و خود را به عنوان رقیب بخش خصوصی در نظر نمی‏گیرد. و در آخر اینکه این صندوق سبب کسب اعتبار جهانی برای کشور مورد نظر شده و مسبب ورود سرمایه‏گذاران خارجی به آن کشور می‏شود. اگر سیاست نروژ را در نظر بگیریم که منابع حاصل از این صندوق را صرفاً در کشورهای دیگر سرمایه‏گذاری می‏کند، این اعتبار آفرینی و قدرت چانه زنی کشور در عرصه‏ی جهانی چندین برابر می‏گردد. البته تأسیس این صندوق پیش‏نیازهایی دارد، که اگر مهیا نشوند، این صندوق نمی‏تواند به وظایف اصلی خود عمل نماید.از جمله این‏که لازم است تا ساختار سیاسی کشور به گونه‏ای نهادینه شده و سیستماتیک، دست خود را از این صندوق برای مصرف آن در داخل، کوتاه باشد و نیز لازم است، شفافیت کامل از نظر دخل و خرج در مدیریت صندوق وجود داشته باشد به گونه‏ای که هم‏اکنون مدیریت این صندوق با شفافیت کامل عمل می‏کند. به طوری که هر شهروند می‏تواند هر لحظه از جریان فعالیت‏های این صندوق آگاه شود. مأخذ: وب سایت ویکیپدیا* (*) دکتر محسن صمدی، کارشناس ارشد اقتصادی و استاد دانشگاه/انتهای متن/
ارسال نظر: