خلق را تقلیدشان بر باد داد

برناردو برتولوچی؛ از غول چپ تا سینمای غیرانسانی

کدخبر: 2288708

سینمای برتولوچی چند واژه پررنگ دارد که در تمام طول حیات سینمایی اش تکرار می شود: اروتیسم افراطی ، فلسفه ، ادبیات ، روانشناسی و البته مهم تر از همه آنها "مارکسیسم"

نسیم آنلاین *: برناردو برتولوچی،کارگردان شهیر ایتالیایی و یکی از بازماندگان دوران طلایی سینمای ایتالیا پس از تحمل دوره طولانی مدت بیماری درگذشت.

کارگردانی که در طول حیات 77 ساله اش 16 فیلم سینمایی و چند مستند ساخت و تقریبا همه ی جوایز مهم سینمایی جهان را به خانه برد. مردی که بزرگان سینما اذعان دارند کارهایش پارادایم فکری نسل بعدی سینماگران را تغییر داده است. سینمای برتولوچی چند واژه پررنگ دارد که در تمام طول حیات سینمایی اش تکرار می شود: اروتیسم افراطی ، فلسفه ، ادبیات ، روانشناسی و البته مهم تر از همه آنها "مارکسیسم"

شهر پارما، خاستگاه هنر نوین ایتالیا است.جایی که شعر و ادبیات و فلسفه و هر از گاهی سینما نقش اساسی ای در زندگی مترقیان و روشنفکران ایتالیایی دارد. منورالفکر های خوش تیپ ساکن سرزمین چکمه سال هاست که دل در گرو این مفاهیم داده اند و در تمام این فعالیت های مدرن خود همواره مارکسیسم و مرام اشتراکی را به عنوان شاکله اصلی تفکر خود حفظ کرده اند.

در کتاب تاریخ سینما نام دو سینماگر اهل پارما در مقابل عصر طلایی سینمای ایتالیا حک شده است: پیر پائولو پازولینی و دستیارش برناردو برتولوچی

در زمانه ای که تب و تاب روشنفکری و اداهای آرتیستیک خریدار چندانی حداقل در ایتالیا نداشت و تشت رسوایی فاشیسم موسولینی هم از بالای برج های ونیز به زمین افتاده بود، مسیر تازه ای در سینمای ایتالیا رقم می خورد. روشنفکران منفعل و چریک های کافه نشین بالاخره دل از ضخامت قطع کتاب های روانشناختی خود کنده بودند و احساس می کردند که باید دین خود را به مارکس و فروید همزمان ادا کنند و چه مدیومی بهتر از سینما ... ایتالیایی ها بالاخره احساس کرده بودند که باید مثل سینماگران فرانسه زیر میز بازی بزنند و به جای تقلید بزرگان، موج نویی در سینمای خود راه بیندازند اما باز هم خصلت همیشگی ایتالیایی ها به شور و اشتیاق بی حد و حصر ایشان غلبه کرد و به جای ایجاد بنایی با پایه های مستحکم فنی، روبنایی سست و باسمه ای ساختند از موج نوی فرانسه.

برتولوچی و سلف هنرمند ترش پازولینی به جای پرداخت به دغدغه روابط آزاد انسانی که آن روزها دست مایه اصلی سینمای فرانسه بود، به اروتیسم افراطی و نشان دادن بی پروایانه روابط ناهنجار پرداختند و فرم را نیز نعل به نعل از گدار و تروفو تقلید کردند.

سینمای گدار و تروفو و دیگر کارگردانان نسل جدید فرانسه چند تفاوت آشکار با سینمای عریان و بی اخلاق و باسمه ای ایتالیایی ها داشت که چکیده آن به شرح زیر است:

برتولوچی در مشهور ترین اثرش "آخرین تانگو در پاریس"‌ بالاخره می تواند روح سرگشته و پریشان اش را به قبله آمال روشنفکران برساند و فیلمی بسازد درباره زیست آنها. برتولوچی که پیشنیه مستحکم دیالکتیکی و مارکسیست-فاشیست ای داشته و سالها شعار پد بورژوآزی داده و سرمایه داری را به باد صریح ترین انتقادها بسته، حالا در پایتخت انتلکتوئال ها به آرمان های مارکس و پرولتاریا پشت پا زده و فیلم می سازد. فیلمی که به عقیده نویسنده تنها به دنبال سوء استفاده از سینما است و ابدا وارد حیطه آثار سینمایی نمی شود. فیلمی که "اخلاق" و "انسانیت" را زیر پا گذاشته و به دنبال هر چه بیشتر تقلید از واقعیت - عنصری که زندگی برتولوچی را بیش از هر رویداد دیگری تحت تاثیر قرار داده است - صحنه های شرم آوری روابط شخصیت های اصلی داستان را بی هیچ پروایی بازسازی می کند و عملا توسط براندو به کاراکتر زن داستان تجاوز می شود و به این فاجعه برچسب تقلید نعل به نعل از واقعیت می زند و آن را عملی بر اساس بوطیقای ارسطو برای فیلمنامه نویسان می داند و سعی می کند بی بند و باری خود را با دلایلی مانند بازگشت به اصول و پایبندی به سنت ها و در عین گسست آنها توجیه کند.

برتولوچی، نماد سرگشتگی روشنفکرانی که قصد نداشتند پایان رویاهای پوچ خود را بپذیرند- در فیلم های دیگر خود به سراغ عرفان و فلسفه شرقی نیز می رود و اما در میان آنها نیز پریشان و سرگشته باقی می ماند هر چند که حداقل در ظاهر قدری از آشفتگی پلان هایش کاسته می شود و فرم آرام شرقی ها و فلسفه اورینتال روی آثار متاخرش تاثیر می گذارد.

برناردو برتولوچی نماینده نسلی از سینما گران ایتالیایی بود که صبح ها عینک های گرد خود را به چشم می زدند و "مانیفست" و "سرمایه" را زیر بغل می گرفتند و در کافه های پارما قهوه می نوشیدند و داد و هوار روشنفکری راه می انداختند ولی در خفای خود کتاب های "جالو" و زرد می خوانند و عصرها نیز ناشناس به تماشای کمدی های سخیف و رکیک می نشستند .ایشان در عمل ثابت کرده اند که نه تنها هویت خود را نمی شناسند ، که در مقابل مدیوم سینما هم کاملا منفعل و دسته و پا بسته هستند و اگر عریان گرایی و دست آویز کردن مسائل اروتیک نباشد ، عملا سبدشان خالی است.سینما گرانی که به عقیده نویسنده به چشم تغییرات پیرامونشان را مشاهده کردند اما در بدو کار جمود ذهنی ناشی از مرام اشتراکی شان جلوی تغییر را از آنها گرفت و بعد از مدتی نیز دیگر هرچه کردند که از که دست از ماتریالیسم افراطی شان بشوییند و به سراغ دیگر مرام های متافیزیکی بروند، نشد که نشد. سرنوشت غم انگیز نسلی که در دوران گذار تاریخ چشم به جهان گشود و در حسرت ساخت فیلمی مانند " از نفس افتاده " و " چهار صد ضربه " دست از آن شست.

*-محمدحسین رضوانی

ارسال نظر: