جنونِ زندگی و مرگِ یک مادر

در حاشیه مادر ریگی ها، مرگ، زندگی و «شبی که ماه کامل شد»

کدخبر: 2308583

مادر ریگی ها یکی از مهم ترین، جذاب ترین و حیرت انگیزترین بخش های این فیلمِ نفس گیر بود و فرشته صدرعرفایی با بازی فوق العاده و تحسین برانگیزش یکی از بهترین نقش هایش را بازی کرد. آن نگاه، آن حالتِ چهره، آن تلخی بی پایان، آن سکوت های پر از کلمه و آن حضور کم صدای پر از فریاد تا سالهای سال در ذهن سینمای ایران خواهد ماند.

نسیم آنلاین ؛ سحر دانشور: «تو مادرشونی! اونا رو زائیدی!» فائزه این جمله را به مادر ریگی ها، مادرشوهرش می گوید. توقع دارد مادرشان توان کنترلشان را داشته باشد، توان کنترل پسربچه هایی که حالا با اسلحه و جان مردم بازی می کنند. اما مادر تسلیم است! آیا تسلیم بودنش از سر ناتوانی است؟! شاید... شاید هم نه! در سرتاسر فیلم جز نگاهی تلخ، شرمنده، مضطرب، مستاصل، تنها و اندوهی که راه به جانش گشوده است چیزی از او نمی بینیم. مادر ریگی ها با نگاهش بازی می کند، با نگاهش حرف می زند، با چین و چروک های صورتش و ابروهایی که از ابتدا تا انتها در هم اند. ما در سرتاسر فیلم حتی لبخندی کوتاه از او نمی بینیم، حتی زمانیکه فرزندانش می خوانند و کف می زنند و می خندند او تلخ است و مستاصل و شرمنده! معدود دیالوگ هایش نیز بر اضطراب و استیصال نهفته در وجودش صحه می گذارند. اما او با آنها چه می تواند بکند؟! با فرزندانش، او که آنها را زائیده.

حیات مادر گویی در سکوت است، حرفی برای گفتن ندارد، تنها در برابر بازخواست و جمله فائزه وضع امروز فرزندانش را توصیف می کند، می گوید آنها تکفیری شده اند، خدا را هم بنده نیستند و اندوه دوباره می آید، سکوت، انفعال، تسلیم و چهره زنی که بر جان لحظه لحظه فیلم چنگ می زند. ناراضی است، دلش با فرزندانش و اعمالشان نیست، حتی نگرانشان هم نیست، او سرانجام اعمال فرزندانش را می داند، اما نه از آنها می ترسد و نه با آنها مقابله می کند. او در مرز جنون، مرگ و زندگی تنفس می کند. فائزه اما در نقطه مقابلِ مادر است، او از زنِ تلخ فیلم حرکت می خواهد، سکوت مادر را فهم نمی کند و زائیدنِ زن را همان بزرگ کردن فرزندان، تربیت کردنشان و توان کنترلشان می داند! اما آیا این زن که آنها را زائیده، این زن که مادرشان است آنها را هم تربیت کرده؟!

شاید رازِ سکوتِ عجیب مادر در همین نکته نهفته باشد. اینکه او، زمانی که باید به فرزندانش می رسید، آنها را جهت می داد، تربیت می کرد، راهبری و راهنمایی می کرد، نبود! آنجا که باید نقش آفرینی می کرد، غایب بود، آنجا که باید مادری می کرد، مادر نبود، حال نیز می داند پس از سالها غیبت از پس کاری برنمی آید، حتی نهیبی کوتاه و مقاومتی ناکام، او می داند فرزندانش راه خودشان را رفته اند و مخالفت او تاثیری در مسیرِ انتخاب شده ندارد. سکوت او تلخ است و ندامت در نگاهش موج می زند!

آیا این زنِ ساکت و تلخ، در «شبی که ماه کامل شد»، نمی تواند نمادی از مام وطنی باشد که با برخی تبعیض ها و بی توجهی ها و خطاها، برخی فرزندانش را در مسیر صعب روزهای پیش رو و در میانه چنگ و دندان نشان دادنِ دشمنانی که دندان تیز کرده اند برای گوشت و استخوانِ این مام و این فرزندان، تلخ و جانکاه از دست داده است؟! آیا سکوتِ این زن نشانه استیصال دربرابر عملکردِ گذشته اش نیست؟! دیالوگ کوتاهی از مادر وقتی به بیکاری و فقر جوانان منطقه اش اشاره می کند، بیکاری و فقری که آنها را به دام قاچاق و بعد هم تکفیری ها می افکند، می تواند این نمادگونگی را تقویت کند. بدیهی است فرزندان این مرز و بوم، نیازمند نگاهِ عادلانه و مادرانه مام وطن اند، تا راه گم نکنند و مادر را شرمنده نسازند. (این به معنایِ توجیه جنایت و جنایتکاران نیست، اما تبعیض و نارضایتی می تواند زمینه ای برای جولان دادن جنایتکارانی باشد که با کلمه جوانانِ این مرز و بوم را به دامِ خود می کشانند و برای کشور و سرمایه انسانی اش هزینه سازی می کنند.)

مادر ریگی ها یکی از مهم ترین، جذاب ترین و حیرت انگیزترین بخش های این فیلمِ نفس گیر بود و فرشته صدرعرفایی با بازی فوق العاده و تحسین برانگیزش یکی از بهترین نقش هایش را بازی کرد. آن نگاه، آن حالتِ چهره، آن تلخی بی پایان، آن سکوت های پر از کلمه و آن حضور کم صدای پر از فریاد تا سالهای سال در ذهن سینمای ایران خواهد ماند.

ارسال نظر: