اخبار آرشیوی

کدخبر: 317742

سعدالله زارعی، تحلیل‌گر مسائل سیاسی در گفتگو با پایگاه حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب: اگر نخبگان به دلیل درک ناقص از شرایط آینده راه دیگری بروند، آن وقت خسارت غیر قابل جبرانی به کشور و ملت وارد می‌شود

به گزارش «نسیم» سعد‌الله زارعی در یادداشتی که پایگاه اینترنتی حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب آن را منتشر کرده است، آمده است: یکی از بزرگ‌ترین ثمرات انقلاب اسلامی ایران برای ملت‌های مسلمان این بوده که هویت مستقل و نوینی را برای آنان تصویر کرده است. این الهام‌بخشی انقلاب اسلامی جز با ایستادگی اقتدارآفرین ملت ایران میسر نشده است. رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنان روز نوزدهم دی‌ماه امسال فرمودند: «اگر این ایستادگى نبود، اگر این به چالش کشیدن هیبت دروغین ابرقدرت‌ها نبود، ملت‌ها وارد میدان نمی‌شدند؛ بیدارى اسلامى به وجود نمى‌آمد.» ایشان اقتدار امروز ملت ایران را ناشی از دو عامل «تصمیم قاطع نظام مقدس جمهورى اسلامى بر عدم انحراف» و «حضور هوشمندانه و مصممانه‌ى مردم وفادار» دانستند. آقای سعدالله زارعی، کارشناس و تحلیل‌گر مسائل سیاسی در این یادداشت به تبیین عوامل اقتدار ملت ایران و ذکر مصادیقی از عدم انحراف نظام جمهوری اسلامی از مسیر اقتدار ملت پرداخته و در پایان، آینده‌ی نزاع ایران و غرب را پیش‌بینی کرده است. مفهوم اقتدار در علوم سیاسی اقتدار (authority) به‌ معنی نوعی توانایی فراتر از ابزار و عمل مادی است که با پذیرش این توانایی از سوی حریف توأم است. از این رو گاهی نقطه‌ی مقابل آن را آنارشی (Anarchy) به‌ معنی عدم انسجام و به‌هم‌ریختگی و گاهی نیز «قدرت عریان» یعنی قدرت صرفاً مادی دانسته‌اند. درباره‌ی خود «قدرت» که پایه‌ی اقتدار -و نه همه‌ی بار مفهومی آن- است، اختلاف نظرهایی وجود دارد. ماکس وبر، دانشمند جامعه‌شناس آلمانی درباره‌ی قدرت می‌گوید: «موقعیت شخص در یک رابطه‌ی اجتماعی نابرابر که بتواند خواست خود را علی‌رغم هر مقاومتی إعمال کند.» اما برتراند راسل برای قدرت، أشکال مختلفی مانند ثروت، سلاح، نفوذ معنوی، مقام و موقعیت اجتماعی قائل است. بعضی دیگر از محققین علوم سیاسی با الهام از تعریف ماکس وبر گفته‌اند: «قدرت، اقتداری است فاقد هر نوع مشروعیت و اقتدار، قدرتی است دارای نوعی مشروعیت.» (علیرضا شجاعی‌زند، اقتدار در اسلام، ص 208) اقتدارِ فرهنگ‌محور از منظر اسلام، اقتدار با واژه‌ی «عزت» توضیح داده شده و به خداوند متعال استناد داده شده است؛ «إنّ العزّة لله جمیعاً» (سوره‌ی بقره، آیه‌ی 165) و «لا قوة الاّ بالله» (سوره‌ی کهف، آیه‌ی 39). بر این اساس خداوند، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و اولی‌الأمر را دارای چنان جایگاهی قرار داده که دیگران نتوانند درباره‌ی اوامر و نواهی ایشان تشکیک و تردید کنند؛ تا جایی که پیامبر اعظم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و به تبع او اولی‌الامر را حاکم بر نفْس دیگران قرار داده و فرموده است: «النبیّ أولی بالمؤمنین مِن أنفسهم» (سوره‌ی احزاب، آیه‌‌ی 6) اما در این‌جا بحث از اقتدار فرد اعم از این ‌که در رتبه‌ی معصوم علیه‌السلام باشد یا نباشد نیست، سخن از اقتدار یک ملت در عرصه‌ی داخلی و بین‌المللی است. بنابراین باید موضوع را از منظر فرهنگی مورد بحث و تجزیه و تحلیل قرار داد. اقتدار ملی برخاسته از «فرهنگ» از یک جهت با اقتدار ملی برخاسته از «زور»، «ثروت» و «سازمان سیاسی» متفاوت است، زیرا در همه‌ی این سه نوع، «عنصر مادی» بیش از هر عنصر دیگری نقش دارد و این در حالی‌ است که در اقتدار ملی برخاسته از فرهنگ، عنصر مادی در ردیف‌های آخر قرار می‌گیرد. یکی از مهم‌ترین آفات حکومت حق این است که در برابر باطل «نرمش» به خرج دهد. خداوند متعال، مؤمنین را از افتادن در چنین ورطه‌ای شدیداً انذار داده است. بر این اساس حضرت امام خمینی رحمه‌الله با صراحت فرمودند «تا ظلم هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم.» عناصر فرهنگی اقتدار ملی یکی از عناصر فرهنگی اقتدار ملی عبارت از «باور به توانایی» است. اگر یک ملت احساس کند که می‌تواند شخصیت متمایز خود را وارد میدان کند و دیگران را به پذیرش آن وادار نماید، اولین و مهم‌ترین گام تمدنی خود را برداشته است. البته باور داشتن به این توانایی، به تاریخ و عناصر ارزشی و باورهای بنیادینی مانند دین وابسته است و بدون این‌ها چنین احساسی شکل نمی‌گیرد. عنصر فرهنگی دیگر در میدان اقتدار، «علم و زایش دانشی» است. اگر پایه‌های حرکت یک جامعه بر علم و در مسیر دانش بنا شود، از تمام ظرفیت‌هایش برای شکل‌دهی به تمدن متمایز خود استفاده می‌کند. لازمه‌ی چنین حرکت عالمانه‌ای این است که وجود نظام سیاسی و ابعاد آن با مبانی علمی توأم باشد، چرا که یک ساختار غیر علمی قادر به پشتیبانی از روند علمی جامعه نخواهد بود. اگر در مقابل انحراف نایستیم... اسلام به حکومتی که بر مبنای هنجارها و سُنن طبیعی خلقت بنا شده باشد، حکومت حق می‌گوید. از این منظر منشأ حاکمیت تنها خداوند متعال است، چرا که تنها او می‌تواند مخلوقات را وادار به اجرا و پذیرش «اوامر» و «نواهی» نماید. از این منظر «جان» و «مال» انسان‌ها و دیگر مخلوقات که مهم‌ترین بستر إعمال حاکمیت هستند، به خداوند تعلق دارد و صاحبان ظاهری جان و مال، تنها «امانتداران مسئول» هستند. بر این اساس خداوند متعال می‌فرماید: «إن الحُکم إلّا لله امر الّا تعبدوا الّا ایاه ذلک الدّین القیّم ولکن أکثر النّاس لا یعلمون» (سوره‌ی یوسف، آیه‌ی 40) منظور از «إن الحُکم» همان حکومت و فرمانروایی است و نه حکومت تکوینی به معنی تدبیر و گردانندگی، چرا که پس از «إن الحکم»، فرموده است: «الّا تعبدوا الاّ ایّاه». البته در این‌جا منظور از «إن الحُکم الاّ لله» این نیست که خداوند مستقیماً حکومت بر بندگان را در دست دارد، بلکه حکومت خدا به نحو مباشرت است. از این رو در جای دیگر خداوند متعال می‌فرماید: «یا داوود انّا جَعلناکَ فی‌ الأرض خلیفة فاحکُم بینَ النّاسِ بِالحقِّ و لا تَتّبِع الهَوی» (سوره‌ی ص، آیه‌ی 26) در دوره‌ی معاصر با توجه به مقتضیات زمان و اعطای حاکمیت به‌طور عام به فقهایی که «صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً لهواه و مطیعاً لأمر مولاه» هستند، شکل‌گیری «حکومت حق» به سازوکاری نیازمند است که با منطق و عقل مؤمنین سازگار باشد. از این رو در جمهوری اسلامی برای یافتن مصداق کامل‌تر، «مجلس خبرگان رهبری» در نظر گرفته شده است. با این وصف، جمهوری اسلامی از دو پایه‌ی «نصب شرعی» و «نصب مؤمنین» برخوردار است. به عبارت دیگر هم عمیقاً مکتبی است و هم در عین حال با آن‌چه عقل سلیم و فطرت الهی بشر درمی‌یابد، سازگاری دارد. البته این تنها مقدمه‌ی شکل‌گیری حکومت حق است و یک وجه دیگر آن که اهمیتی هم‌طراز با این مقدمه دارد، عدم انحراف حکومت و حاکمان از مبانی و ارزش‌های مسلط است، زیرا اگر حکومتی از نظر اساسی حق باشد، ولی بر حق مداومت نکند و در برابر انحراف‌ها نایستد، نمی‌تواند جامعه را به اهداف الهی خود برساند. یکی از مهم‌ترین آفات حکومت حق این است که در برابر باطل «نرمش» به خرج دهد و نهایتاً در اندیشه‌ی کسب موافقت باطل برآید. خداوند متعال مؤمنین را از افتادن در چنین ورطه‌ای شدیداً انذار داده و نهایت وادادگی در برابر باطل را همانا هضم در نظام باطل دانسته است. بر این اساس، حضرت امام خمینی رحمه‌الله باصراحت فرموده‌اند: «تا ظلم هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم.» همچنین ایشان در جای دیگر فرموده‌اند: «همه‌ی مسئولان نظام و مردم ایران باید بدانند که غرب و شرق تا شما را از هویت اسلامیتان -به ‌خیال خام خودشان- بیرون نبرند، آرام نخواهند نشست. نه از ارتباط با متجاوزان خشنود شوید و نه از قطع ارتباط با آنان رنجور. همیشه بابصیرت و با چشمانی باز به دشمنان خیره شوید و آنان را آرام نگذارید که اگر آرام گذارید، لحظه‌ای آرامتان نمی‌گذارند.» (صحیفه‌ی نور، ج 21، ص 109) حضرت آیت‌الله‌ خامنه‌ای نیز در تاریخ 1388/1/26 فرمودند: «توصیه برای بازگشت به نظام جهانی به معنای تسلیم شدن در برابر قدرت‌های زورگو و پذیرفتن نظام ناعادلانه‌ی جهان است.» جام زهر را بنوشید! اگر نگاهی به سابقه‌ی سی‌وسه ساله‌ی انقلاب اسلامی بیندازیم، درمی‌یابیم که رهبری انقلاب همیشه در برابر زمزمه‌های مبتنی بر حسن‌ظن نسبت به دشمن یا ارعاب در برابر دشمن ایستاده‌اند و به‌شدت جامعه را از رواج چنین افکاری پرهیز داده‌اند. یک نمونه‌ی بارز آن، نامه‌ی 1367/12/3 حضرت امام رحمه‌الله -موسوم به منشور روحانیت- است که در برابر سازش‌طلبی امثال آقای منتظری ایستادند. نمونه‌ی دیگر آن نیز مخالفت صریح رهبر معظم انقلاب با نامه‌ی سازش‌طلبانه‌ی نمایندگان مجلس ششم بود. 127 نماینده‌ی مجلس ششم پس از اشغال عراق توسط آمریکا، از رهبر معظم خواستند که جام زهر عقب‌نشینی از اصول و آرمان‌های انقلاب را به نام مصلحت ملی سربکِشند! در آن نامه آمده بود: «اگر جام زهری باید نوشید، قبل از آن که کیان نظام و مهم‌تر از آن استقلال و تمامیت ارضی کشور در مخاطره قرار گیرد، باید نوشیده شود و بی‌تردید این برخورد خردمندانه و متواضعانه از سوی ملت، با همان پاداشی مواجه می‌شود که امام عزیز راحل روبه‌رو شد.» در واقع این نمایندگان به نام خردمندی و تواضع، از رهبری معظم انقلاب خواستند تا برای نجات کشور، از اصول نظام -یعنی موجودیت نظام- در برابر آمریکا عدول کند. حال یک لحظه تصور کنید که رهبری، مرعوب حرکت اشغالگران می‌شد؛ آیا آمریکا و اروپا لحظه‌ای در حمله به کشوری با چنان رهبران مرعوبی تردید می‌کردند؟ البته رهبری و مردم مرعوب نشدند و عزم جزم خود را برای به شکست کشاندن برنامه‌ی اشغال نظامی عراق و افغانستان و سپس شکست تهاجم نظامی رژیم صهیونیستی به لبنان و غزه اعلام کردند و امروز ما شاهد پیروزی مظلومان لبنانی و فلسطینی و سوری در کشورهای خودشان هستیم و عراق نیز به همت مردم عراق از اشغال نجات پیدا کرد. نتیجه‌ی این مقاومت‌ها این است که حمله به ایران حتی در مخیله‌ی آمریکا یا رژیم صهیونیستی یا دیگران نمی‌گنجد. ملت و اقتدارافزایی یکی از جنبه‌های اصلی اقتدار هر کشور، همانا ملت آن کشور است. بر خلاف ظاهر فیزیک‌مند عنصر «ملت»، در این مقوله ما با موضوع کیفی و معنوی مواجه هستیم و البته بُعد فیزیکی هم در کنار آن وجود دارد ولی بدون آن جنبه‌ی کیفی، فیزیک ملت نه تنها اقتدارافزا نیست بلکه نوعاً خود به عامل کاهنده بدل می‌گردد. از این رو کثرت جمعیت در بسیاری از کشورها به عنوان یک معضل شمرده می‌شود؛ چرا که آن کشورها یا از حیث توانایی‌های مادی و یا از حیث قدرت مدیریت اجتماعی دچار مشکل جدی هستند. عنصر ملت در یک کشور انقلابی و معنوی مهم‌ترین مؤلفه‌ی قدرت ملی و اقتدار ملی محسوب می‌شود و بقیه‌ی اجزای اقتدار ملی، حتی گوهر نادر «رهبری صالح» از دل چنین ملتی ظهور می‌یابد و نورافشانی می‌کند. اگر ملتی حتی جمعیت کمتری نسبت به دیگر کشورها داشته باشد، اما اهداف ملی و فضاهای پیش رو را به‌درستی بشناسد و نقش‌آفرینی فعال خود را در این مسیر طراحی کند، می‌تواند تأثیر شگرفی در روند امور بگذارد. یک نمونه از چنین ملتی، جامعه‌ی کوچک شیعه‌ی لبنان است. شیعیان در لبنان حدود 35 درصد جمعیت لبنان هستند و البته در مقایسه با مسیحیان، اهل سنت و دروزی‌ها در اکثریت به سر می‌برند. از طرف دیگر، لبنان با جمعیتی بین 3 تا 4 میلیون نفر، در ردیف کشورهای کوچک به حساب می‌آید. عنصر ملت در یک کشور انقلابی و معنوی مهم‌ترین مؤلفه‌ی قدرت ملی و اقتدار ملی محسوب می‌شود و بقیه‌ی اجزای اقتدار ملی، حتی گوهر نادر «رهبری صالح» از دل چنین ملتی ظهور یافته و نورافشانی می‌کند. شیعیان در دهه‌ی 1360شمسی بر بازیابی هویت خود متمرکز شدند و فضای تحولی پیش رو را بر مبنای «افزایش قدرت ملی لبنان» طراحی کردند و علی‌رغم آنکه همه‌ی موقعیت‌های مادی و حتی ملی و نیز موقعیت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی علیه جریان شیعه و اسلام‌گرایی بود، اما طی دوره‌ای 15 تا 16ساله موفق به افزایش قدرت ملی لبنان شد. حزب‌الله در سال 2000 میلادی که رژیم صهیونیستی ناچار شد آخرین عنصر نظامی خود را هم از لبنان خارج کند، به مهم‌ترین عنصر قدرت لبنان و اقتدار ملی آن کشور تبدیل شده بود و شیعیان در نقطه‌ی کانونی اقتدار ملی لبنان قرار گرفته بودند و به تبع، لبنان جایگاه ویژه‌ای در سیستم امنیتی منطقه پیدا کرد. روحیه‌ی ملی مقاومت یکی از جنبه‌های اساسی ملت مقتدر به روحیه‌ی آن ملت بازمی‌گردد. اگر روحیه‌ی ملی «مقاوم» باشد و در برابر فشارها نشکند و بتواند هرگونه فشار دشمن را با مقاومت به ضد خود تبدیل کند، این ملت حتماً برنده است. ملت ایران از نظر تاریخی از چنین ویژگی بهره‌مند است. مقاومت مردم ایران در برابر تجاوز خارجی، عامل اصلی حفظ بقای ایران است و امروز هم این مقاومت مهم‌ترین عنصر نگهدارنده‌ی انقلاب به حساب می‌آید. این ملت بدون آن که قصد لج‌بازی با کسی داشته باشد، در برابر زورگویی ایستاده و منطق خود را حاکم کرده است. باید این روحیه‌ی ملیِ مبتنی بر مقاومت را تقویت کرد، زیرا تقویت چنین روحیه‌ای و هنجارمند کردن آن، مستقیماً به افزایش اقتدار ملی می‌انجامد. بصیرت و هوشیاری ملی یکی دیگر از جنبه‌های اقتدار مردمی، جنبه‌ی «بصیرت و هوشیاری» است. اگر ملتی در مواجهه با پدیده‌های نوظهور سیاسی و غیره، دریافت و تحلیل دقیقی داشته باشد، به احتمال بسیار زیاد به انتخاب و گزینش درستی دست می‌زند و اثر آن بر روند امور و تحولات پیش رو بسیار برجسته خواهد بود. اما اگر یک ملت، مقتدر و باهوش باشد، اما فضای اطراف خود را درست تشخیص ندهد، به احتمال بسیار زیاد فرصت‌های گرانبهای آینده را از دست خواهد داد. تمدن‌ها همواره با چنین چالشی مواجه بوده‌اند و ویرانی تمدن‌ها از این نقطه آغاز شده است؛ همانگونه ‌که پیدایی و بالندگی تمدن‌ها نیز از همین‌جا آب خورده است. موفقیت در گرو شناخت پارادایم است امروزه در علوم سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و طبعاً در دیگر حوزه‌ها بحثی تحت عنوان «پارادایم» (paradigma) مطرح است. به این معنی که حرکت هر ملت و هر سازمان اجتماعی -از قبیل حرکت یک کارخانه- بستگی به شناخت پارادایم‌های پیش رو دارد. اگر یک سازمان صنعتی نتواند نیازهای آینده و رقابت‌های حساسی را که در تأمین این نیازها وجود دارد، درک کند، به‌زودی با ورشکستگی مواجه و از میدان خارج خواهد شد. محققین معمولاً خارج شدن کارخانه‌های ساعت‌سازی سوئیس از میدان تولید را به عنوان شاهدمثال این بحث می‌آورند. در این ماجرا سیستم سوئیس نتوانست درک کند که در فضاهای آینده، الکترونیک جای مکانیک را خواهد گرفت. پارادایم دهه‌ی 1950 میلادی به بعد، در حوزه‌ی صنعت، یک پارادایم الکترونیک بود، ولی ملت سوئیس کماکان در فضای پارادایم مکانیک سیر می‌کردند. پایان پارادایم سلطه‌ی غرب در جامعه‌ی ما، ملت به‌خوبی می‌داند که «آینده» از چنبره‌ی غرب خارج شده و دیگر از سیطره‌ی غرب بر جهان خبری نخواهد بود. یعنی به‌خوبی می‌داند که پارادایم «جهان زیر سلطه‌ی غرب» در حال رخت بربستن است و جهان آینده جهانی است که در آن، غرب از صدر به زیر کشیده خواهد شد. ملت ما بر این اساس به پارادایم آینده چشم دوخته است و با این نگاه است که خود را سرگرم بیانیه‌ها و قطع‌‌نامه‌هایی نمی‌کند که در چهارچوب پارادایم جهان زیر سلطه‌ی غرب علیه ایران صادر می‌شود. ملت ما اثر این‌گونه فعالیت‌ها را ناچیز می‌شمارد که البته حقیقتاً ناچیز هم هست. پارادایم -فضای گفتمانی و روندی- محور بصیرت یک ملت است و منافع و امنیت و محوریت سیاسی آینده به میزان بسیار زیادی به آن بستگی دارد. مسئولین و نخبگان هم به میزانی که در فضای پارادایمی آینده سیر می‌کنند، می‌توانند ملت خود را برای رسیدن به آن هدایت کنند. اگر نخبگان به دلیل درک ناقص از شرایط آینده، راه دیگری بروند، آن وقت خسارت غیر قابل جبرانی به کشور و ملت وارد می‌شود. در جمهوری اسلامی گاهی‌ زمزمه‌ای در دولت‌ها شکل گرفته و راهی را نشان داده که با خوانش دقیق از فضای پیش رو تطابق نداشته است. البته شاید نتوان به دولت‌ها به این خاطر خرده گرفت که مستقیماً درگیر اداره‌ی امور جاری کشورند و برای رفع مشکلات و محدودیت‌ها باید تلاشی ویژه داشته باشند، اما به هر حال در این هم تردیدی نیست که غرق شدن در محیط و فضای «جاری» و ندیدن واقعیات «آینده» با مصالح یک ملت همخوانی ندارد و بلکه در مواقعی فاجعه‌بار هم هست. نظام، رفتار خود را بر مبنای پارادایم «غلبه مؤلفه‌های غیر نظامی بر نظامی» تنظیم کرد و به نتیجه رسید. این هنر مردم و رهبری بود که بیش و پیش از آنکه مرعوب تحرکات نظامی دشمن شوند، شناخت صحیحی از پارادایم آینده پیدا کردند و در این راه به خدا اتکا نمودند مثلاً در مقطعی که آمریکایی‌ها عراق را اشغال کرده بودند و علیه ملت‌های مسلمان و به‌ویژه علیه ملت ایران عربده‌کشی می‌کردند، این احساس در دولت وقت ایران پدید آمد که کشور با یک «بحران قطعی» مواجه و حتی در «لبه‌ی پرتگاه» است؛ از این رو نوعی ادبیات مبتنی بر فاصله گرفتن از ادبیات انقلابی رواج یافت. متعاقب این ادبیات، وزارت خارجه‌ی ایران نامه‌ای را به وزارت خارجه‌ی آمریکا فرستاد که در آن از تمایل ایران برای حل و فصل تمامی مسائل مورد اختلاف با آمریکا خبر می‌داد. البته تقریباً همزمان با آن نیز در مجلس ششم نامه‌ای با امضای 127 نماینده با مضامینی مشابه نوشته شد. در فضای واقعی اما و به‌ویژه با نگاه به آینده، استفاده از ابزار نظامی، تحریک ملت‌ها را در پی داشت و صاحبان بصیرت که غرق در محیط جاری نبودند، می‌دانستند که دوره‌ی پارادایم نظامی -شرایط سال‌های 1324 تا 1370- پایان یافته و شکست جنگ هشت‌ساله علیه ایران و شکست ارتش سرخ در افغانستان، نشانه‌های روشنی از این پایان است. صاحبان بصیرت می‌دانستند که در دوره‌ی پارادایم غیر نظامی هیچ قدرتی نمی‌تواند با استفاده از ابزار زور به پیروزی برسد. نظام بر اساس این درک، رفتار خود را بر مبنای پارادایم آینده -غلبه مؤلفه‌های غیر نظامی بر نظامی- تنظیم کرد و ظرفیت‌های خود را برای تحقق آن به کار گرفت و به نتیجه رسید. این هنر مردم و رهبری بود که بیش و پیش از آن که مرعوب تحرکات نظامی دشمن شوند، شناخت صحیحی از پارادایم آینده پیدا کردند و در این راه به خدا اتکا نمودند.
ارسال نظر: