"پروژه نواندیشی دینی"؛ ادامه حرکت در مسیر تحریف مدرنیستی اسلام

کدخبر: 896773

شهریار زرشناس طی یادداشتی اختصاصی در «نسیم» ضمن بررسی پروژه "نواندیشی دینی" نوشت: بی تردید شکست اخیر جریان روشنفکری دینی در "فتنه سبز" ابعادی فراتر از ناکامی های پیشین آنها داشته است

شهریار زرشناس، عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی/ در تاریخ تشیع هر چه از عصر حضور و ظهور امامان معصوم فاصله می گیریم ( یعنی در سراسر روزگار غیبت) به طور مداوم بر نقش و اهمیت روحانیت شیعه در پاسداری از حریم تشیع و تبیین حقیقت نورانی و قدسی آن افزوده شده است.
در تاریخ ایران، از زمان صفویه به بعد به طور مستمر و پیگیر این روحانیت شیعه بوده است که در چارچوب اسلام فقاهتی به تبیین حقیقت نورانی اسلام پرداخته و از مرزهای اعتقادی دفاع کرده است. جدا از نقش مهم، تاثیرگذار و تعیین کننده روحانیت شیعه در دفاع از استقلال، عزت ملی، هویت و سرافرازی و وحدت و تمامیت ارضی کشور؛ روحانیت شیعه در چارچوب فقاهت و اسلام فقاهتی چونان مرزبانی شجاع و صدیق از خلوص و اصالت آموزه های تشیع پاسداری کرده است.
از زمان هجوم سازمان یافته و فراگیر استعمار غرب مدرن به ایران ( در آغاز سلطنت فتحعلیشاه) یعنی در تمام دو قرن اخیر تاریخ ایران، استکبار اومانیستی به منظور پیشبرد اغراض سلطه جویانه خود به طور مداوم به روحانیت شیعه و اسلام فقاهتی تاخته است. این تهاجم منظم و مستمر و سازمان یافته و هدفمند استعمار به روحانیت و اسلام فقاهتی، علل و دلایل مختلف و اشکال گوناگونی داشته است. از میان علل و دلایل مختلف دشمنی استعمار غرب مدرن با روحانیت شیعه در ایران، دو دلیل مهم را می توان مورد اشاره قرار داد:
اول اینکه روحانیت شیعه در ایران در چارچوب اسلام فقاهتی، از حقیقت دیانت و اسلام ناب محمدی (ص) دفاع و پاسداری می کند و این تاکید روحانیت بر حفظ خلوص و اصالت اسلام و پاسداری از دین و دینداری، استعمار غرب مدرن را که به دنبال بسط کفریات مدرنیستی و سیطره غرب زدگی شبه مدرن بر ایران بوده است، با مشکل جدی روبه رو کرده است. روحانیت شیعه در کلیت خود (دفاع از برخی چهره های کم شمار و استثناء ها که در کسوت روحانی، علیه حقیقت روحانیت گام برداشته اند و می توان آنها را از مصادیق «روحانی نما» دانست، مثلا اشخاصی چون شیخ ابراهیم زنجانی، جمال الدین واعظ، امامی و چند نفر دیگر) در مقابل هجوم کفر و شرک اومانیستی و ابتذال ویرانگر غرب زدگی شبه مدرن، شجاعانه و قهرمانانه و با تمام وجود ایستادگی کرده و از حریم دیانت و ایمان اسلامی دفاع کرده است. روحانیت شیعه در مقابله با امواج کفر و شرک و الحاد و التقاط مدرنیستی و شبه مدرنیستی با تمام وجود جانفشانی کرده و شهدای بزرگواری چون استاد مرتضی مطهری و آیت الله شیخ فضل الله نوری را نیز نثار جهاد مقدس خود کرده است. بنابراین استکبار مدرنیست و طرفداران و کارگزاران و مروجان غرب زدگی شبه مدرن در ایران، روحانیت شیعه و اسلام فقاهتی را به عنوان اصلی ترین سد مقاوم در مقابل اغراض شوم خود یافته اند و طبعا به دنبال مبارزه با آن برآمده اند.
دوم اینکه روحانیت شیعه در ایران معاصر اصلی ترین نیروی مجاهد و مدافع استقلال و آزادی ایران در مقابل استعمار غرب مدرن و شرکای شبه مدرنیست داخلی آنها بوده است. روحانیت شیعه در دو قرن اخیر اصلی ترین پرچمدار دفاع از استقلال و آزادی و حریت و عزت ملی و آزادگی و عدالت و نیرومندترین و صادق ترین و پیگیرترین رهبر مبارزات انقلابی و نهضت های ضداستبدادی و ضداستعماری و عدالت خواهانه در ایران بوده است. روحانیت شیعه یگانه نیروی اجتماعی - سیاسی است که موفق شده در مسیر پیشبرد مبارزات و مجاهدات انقلابی و عدالت طلبانه و ضداستعماری و ضد استبدادی دویست سال اخیر مردم ما، به پیروزی های بزرگ و تعیین کننده دست یابد و در هیئت انقلاب بی نظیر سال 1357 مستقل ترین نظام حکومتی جهان و اولین حکومت اسلامی تاریخ بشر پس از رنسانس را تاسیس نماید.
به این دو دلیل و ده ها دلیل دیگر که فعلا مجال پرداختن به آنها وجود ندارد، استعمار غرب مدرن و کاست روشنفکری ایران و همه دیگر نمایندگان و کارگزاران و هواداران پروژه غرب زدگی شبه مدرن به گسترده ترین و متنوع ترین اشکال و صور کوشیده اند تا با روحانیت شیعه و اسلام فقاهتی مبارزه نمایند.
یکی از طرق مبارزه غرب زدگی شبه مدرن با روحانیت شیعه و اسلام فقاهتی در تاریخ دو قرن اخیر ایران، ترویج نوعی التقاط و تحریف مدرنیستی از دین اسلام تحت عنوان "روشنفکری دینی" بوده است. کاست روشنفکری ایران در شاخه روشنفکری به اصطلاح دینی اش، نوعی تحریف مدرنیستی از اسلام و مجموعه ای از گونه های مختلف التقاط ایدئولوژیک (التقاط مبتنی بر تفسیر مارکسیستی از اسلام، التقاط مبتنی بر تفسیر لیبرالی از اسلام، التقاط مبتنی بر تفسیر نئولیبرالیستی از اسلام، و گونه های دیگری از اندیشه ها و تفسیرهای التقاطی) را تحت عناوینی چون: روشنفکری دینی و تجدددینی و عصری کردن دین و قبض و بسط تئوریک شریعت و اسلام مدرن و پلورالیسم دینی و پروتستانتیسم اسلامی و اسامی مختلف دیگر عنوان کرده و می کنند.
غرب زدگی شبه مدرن و شبه مدرنیست ها با عنوان کردن روشنفکری دینی، از همان ابتدای به دنیا آوردن موجود ناقص الخلقه سطحی بیگانه ای به نام روشنفکری ایران در دویست سال پیش، به دنبال آن بودند تا از طریق این روشنفکری به اصطلاح دینی ضمن پیشبرد پروژه غرب زدگی شبه مدرن در ایران، با مطرح کردن انواع تفاسیر التقاطی و تحریف های مدرنیستی از دین اسلام، در مقابل روحانیت شیعه و اسلام فقاهتی آلترناتیوسازی نمایند.
از روشنفکری دینی به نواندیشی دینی
روشنفکری به اصطلاح دینی در تاریخ معاصر ایران بارها و بارها با تکیه بر میراث غرب زدگی شبه مدرن و حمایت های نظام استعمار غرب مدرن در مقابل روحانیت شیعه و اسلام فقاهتی قرار گرفته و دست به تقابل و مبارزه زده است و تاکنون غالبا شکست خورده است. این دشمنی و کینه توزی و مبارزه جویی بعضا منافقانه و تماما خصمانه روشنفکری به ظاهر دینی باطنا مدرنیست ( که خود را روشنفکری دینی می نامد) علیه روحانیت شیعه و اسلام فقاهتی به ویژه در مقطع پس از ظهور انقلاب اسلامی از گستردگی و پیچیدگی و شدت فوق العاده ای برخوردار شده است.
کودتای نئولیبرالی فتنه سبز در سال 1388 را می توان آخرین تقابل از مجموعه پرشمار دشمنی ها و مبارزه جویی ها و توطئه گری های روشنفکری به اصطلاح دینی ایران ( که همراهی همه گرایش ها و طیف های رنگارنگ کاست روشنفکری ایران را نیز به همراه دارد) علیه روحانیت شیعه و اسلام فقاهتی دانست. تقابلی که در هیئت یک کودتای ناکام، شکست سنگینی را برای روشنفکری به اصطلاح دینی ایران و هواداران و کارگزاران و مدیران و طراحان و مشاوران و برنامه ریزان خارج نشین و داخل کشوری آنها به همراه داشت.
اگر چه جریان موسوم به روشنفکری دینی در کارنامه خود زنجیره ای از شکست ها را در تقابل با مردم ایران و روحانیت شیعه و اسلام فقاهتی انباشته دارد ( از شکست پروژه پروتستانتیسم اسلامی در صدر مشروطه تا شکست تعریف پوزیتیویستی - لیبرالیستی از اسلام به بهانه تفسیر علمی توسط نهضت آزادی تا شکست روشنفکران التقاطی ای که تحت عنوان مجاهدین خلق ایران تفسیر مارکیستی از اسلام ارائه می کردند) اما بی تردید شکست اخیر آنها در فتنه سبز ابعادی فراتر از ناکامی های پیشین آنها داشته است.
در کودتای نئولیبرالی فتنه سبز، روشنفکری به اصطلاح دینی نئولیبرالیست ایران در راس کلیت کاست روشنفکری ایران و در ائتلاف با سرمایه داری سکولار - شبه مدرنیست و بخش عمده بوروکرات - تکنوکرات های سکولاریست نفوذی در حکومت و گروه های بیرون از آن و حمایت بی سباقه و تمام عیار جهانی به مصاف نظام اسلامی و ولایت فقیه و روحانیت شیعه و اسلام فقاهتی آمد و شکست خورد. شکست کودتای رنگی نئولیبرال ها، بخش توانمندی از چهره های ایدئولوگ و تئوریسین آنها را بی اعتبار و بی آبرو کرد و با کنار زدن نقاب نفاق از چهره هایشان آنان را به مهره هایی سوخته بدل نمود، بخش مهمی از سازمان و تشکیلات کودتاگران را دچار فروپاشی کرد و در جریان وجو عمومی جامعه نسبت به مدعاها و شعارها و نقشه ها و تاکتیک ها و نیات و اغراض این جماعت هوشیاری ها و نحوی بصیرت پدید آورد. از این رو بود که از حدود یک سال پس از شکست کودتای رنگی نئولیبرالی، نئولیبرال های ایرانی با نوعی تغییر در آرایش تاکتیکی و شعارها و کانون های تمرکز و نیز تغییر آرایش تشکیلاتی، جریان به اصطلاح روشنفکری دینی را از جلوی ویترین کنار گذاشته و به جای سخن گفتن از روشنفکری دینی، از نواندیشی دینی حرف زدند. آیا نواندیشی دینی،تفاوتی ماهوی با روشنفکری دینی دارد؟
چرا نواندیشی دینی؟
شکست کودتای رنگی سال 1388 و ناکامی های متعدد و پی در پی روشنفکری به اصطلاح دینی در پیشبرد پروژه غرب زدگی شبه مدرن ایران و به ویژه ناکامی روشنفکری به اصطلاح دینی و کلیت کاست روشنفکری ایران در پروژه کودتای نئولیبرالی (که برای موفقیت آن پیش از دو دهه تلاش و برنامه ریزی و جذب نیرو و زمینه سازی صورت گرفته بود) این جماعت را بر آن داشت تا غایت خود ( یعنی حاکم کردن نوعی شبه مدرنیزم نئولیبرالیستی در ایران امروز از طریق براندازی نظام ولایت فقیه) را این بار از طریقی دیگر و در هئیت سازمانی و آرایش تاکتیکی و تابلوی تئوریکی متفاوتی دنبال نمایند، یعنی تابلوی نواندیشی دینی ای که نئولیبرال های ایرانی عنوان می کنند، روایتی از تفسیر (در واقع تحریف) مدرنیستی آموزه های اسلامی است. نواندیشی دینی ای که این جماعت عنوان می کنند، تفاوت ماهوی با غایت به اصطلاح روشنفکری دینی ندارد، نواندیشی دینی می خواهد (در پی ناکامی سنگین بخش عمده به اصطلاح روشنفکران دینی در فتنه سبز وبی آبرویی و نیز متواری شدن آنها) پروژه شبه مدرنیزاسیون نئولیبرال را پیش ببرد و از همین منظر است که می گوییم تفاوت ماهوی با روشنفکری دینی ندارد.
نواندیشی دینی، کوششی برای ترویج تفسیر مدرنیستی از اسلام و مقابله با اسلام فقاهتی است که می کوشد تا از معدود چهره ها و اشخاصی که در حوزه های علمیه درس خوانده اند و کسوت روحانی دارند اما باطنا ملهم از آموزه های مدرنیستی اند، به عنوان آلترناتیوی در مقابل روحانیت اصیل و اسلام فقاهتی استفاده نماید. آنچه که این جماعت را در انجام این پروژه امیدوار می کند: اولا، وجود اندک و معدود و کم شمار اشخاصی است که به هر دلیلی (که فعلا از نیات و اغراض و علل رفتارشان بحث نمی کنیم) با قرار گرفتن در کسوت روحانی، همسو با تفاسیر مدرنیستی از اسلام گام بر می دارند (در دوران مشروطه و پس از آن نیز بعضا و به تعداد بسیار اندک شاهد اشخاصی از این دست بوده ایم) و ثانیا، امیدی است که طراحان این پروژه به فریفتن برخی روحانیون و تاثیرگذاری بر آنها و استفاده از حضور و نفوذ آنها در مسیر اغراض خود دارند (روحانیت شیعه نشان داده است که در کل به صورت یک پیکره مقتدر و اصیل از مرزهای اعتقادی اسلام ناب محمدی (ص) دفاع کرده و می کند. وقوع تجربه مشروطه و این که برخی چهره های روحانی در مقطعی فریب مدعاهای روشنفکران و سیاسیون مدرنیست را خوردند، این جماعت را امیدوار کرده است که بلکه این بار نیز بتوانند با فریفتن برخی چهره های روحانی به نحوه پروژه خود را پیش ببرند)
نواندیشی دینی همانا ادامه حرکت در مسیر تحریف مدرنیستی اسلام و ارائه تفاسیر التقاطی ملهم از مدرنیسم از اسلام است که می کوشد تا در ویترین خود به جای چند چهره به اصطلاح روشنفکر دینی، چند چهره در لباس روحانی قرار دهد و به جای اصطلاحات و تعبیر موسوم روشنفکری به اصطلاح دینی، می خواهد تا با ادبیات حوزوی و تعابیر فقهی سخن بگوید و بدین سان به دنبال آن است تا هم پروژه بسط شبه مدرنیزاسیون نئولیبرال مدنظر خود را ادامه دهد و هم (به گمان خود) به نوعی در صف متشکل روحانیت در دفاع از اسلام فقاهتی شکاف ایجاد نماید. در واقع استراتژیست های نئولیبرال ایرانی که در مقابله مستقیم با روحانیت اصیل شیعه شکست خورده اند، می خواهند صف متحد و مستحکم روحانیت را به نحوی دچار تزلزل نمایند و به دنبال آن اند که برای ترویج شبه مدرنیزاسیون به ظاهر دینی، روزنه هایی در روحانیت (یعنی کانون ترویج اسلام حقیقی و پاسداری از اصالت آموزه های تشیع) ایجاد نمایند.
(اینکه آیا در پیشبرد این غرض و خواست خود و محقق کردن این نیت شوم موفق می شوند یا نه و یا اینکه اصلا شانسی برای موفقیت دارند یا نه، بحث دیگری است. ما فعلا داریم درباره اغراض آنها از اجرای این پروژه سخن می گوییم) این جماعت به منظور پیشبرد پروژه و محقق کردن اغراض خود و ترسیم چهره ای موجه از ویترین خود به هر حربه ای متوسل می شوند و برخی شخصیت های بزرگ حوزوی ای که به موضوعات و مسائل و معضلات عالم مدرن اندشیده و از منظر تفکر اسلامی و اسلام فقاهتی به دنبال یافتن راه حل برای آن معضلات بوده و موضعی نقادانه نسبت به روح و باطن و جهت گیری مدرنیستی داشته اند، را نیز به غلط و به دروغ در زمره اصحاب خود قرار می دهند. در واقع اینان حقایق تاریخی و اندیشه های برخی شخصیت های اندیشمند حوزوی را تحریف می کنند تا آنها را (به دروغ و به غلط) از همراهان خود در ترویج شبه مدرنیزاسیون نئولیبرال (که اخیرا آن را نواندیشی دینی می نامند) نشان دهند و با ارائه ویترینی موجه از خود به جذب نیرو و یافتن مخاطب و در نهایت پیشبرد پروژه شان بپردازند.
به این عبارات توجه کنید:
« حالا اگر به هر دلیلی نحله ای از روشنفکران دینی آرمان بازسازی اندیشه دینی را رها کرده اند یا به علل سیاسی اولویت های دیگری یافته اند و اگر به هر دلیل گروهی معتقد باشند بی توجهی به فقه اسلامی و فقر آگاهی از زبان دین (زبان عربی و متون حوزوی) مانع از تداوم پروژه روشنفکری دینی می شود و باید با واژه ای مانند نواندیشی دینی (به عنوان یک پروژه تحقیقاتی نه فرقه فکری) این برنامه را ادامه داد ..... آیا نمی توان نواندیشی فقهی را ضرورت نواندیشی دینی خواند؟ » (تاکیدات از ما است)
«گروهی مانند دکتر سیدجواد طباطبایی راه اصلاح سیاسی را نه اصلاح دینی که اصلاح حقوقی می دانند و نسبت به فقر فکر فقهی و حقوقی روشنفکران دینی منتقدند» (به نقل از مهرنامه / شماره 34/ یادداشت سردبیر)
نمونه های دیگری از اقوال و نوشته ها که در آمیخته با اشاره و کنایه و نوعی رمزی و در لفافه سخن گفتن، پرده از اغراض پروژه نواندیشی دینی و فقهی مدنظر این طایفه بر می دارد وجود دارد که فعلا مجال پرداختن به آنها وجود ندارد. آنچه نقل کردیم نیز تا حدودی و از جهاتی گویا است:
اول اینکه داعیه داران نواندیشی دینی نحله ای از به اصطلاح روشنفکران دینی اند که تغییر ظاهر و تغییر تابلو داده اند و راهی دیگر برای رسیدن به خواست خود در پیش گرفته اند.
دوم اینکه مدعیان و مروجان این به اصطلاح نواندیشی دینی معتقدند که باید با واژه ای مانند نواندیشی مانند نواندیشی دینی پروژه و هدف روشنفکری دینی را ادامه داد.
سوم اینکه در بیان خود (به تلویح و اشاره و بیان غیر صریح نشات گرفته از اقتضا شرایط) اذعان دارند که بنا به دلایل سیاسی و نیز دلایل دیگر اولویت هایی متفاوت از روشنفکران دینی یافته اند، و در عین حال بر غایت خود ( که همان غایت روشنفکری دینی و همه طرفداران و کارگزاران شبه مدرنیزاسیون نئولیبرال در ایران است) تاکید دارند تحت عنوان اصلاح سیاسی از آن نام می برند و با توجه به آنچه در صفحات پیش گفتیم، مقصود از این به اصطلاح «اصلاح سیاسی» مشخص است برخلاف آنچه یادداشت نویس مهرنامه می گوید، به نظر نمی رسد که پروژه نواندیشی دینی، یک پروژه تحقیقاتی باشد؛ چرا که اگر اینگونه بود نیاز به طرح گسترده آن از طریق مطبوعات و مقاله ها در آمیختن آن با مباحث سیاسی نبود. اساسا نوع گرایش و تعلقات مهرنامه و چهره های اصلی آن و جهت گیری لیبرالی حاکم بر مجموعه آن، حکایت҅گر سر درون آنها است.
درباره پروژه نواندیشی دینی و بازسازی تاکتیکی و تئوریکی تشکل های نئولیبرالی ایران و نوع پیوندها و مباحثی از این دست باید در فرصت های دیگر بیشتر سخن گفت.
ارسال نظر: