خضریان: ۱۸ تیر نمونه‌ بارز نتایج تأثیر علوم انسانی غرب‌گرا در محیط نخبگانی و دانشگاهی است

کدخبر: 904072

نویسنده کتاب "موج سوم" در یادداشت اختصاصی برای «نسیم» با عنوان "۱۸ تیری که بود، ۱۸ تیری که هست" نوشت: ۱۸ تیرماه سال ۷۸ نماد مظلومیت انقلاب اسلامی و به تبع آن دانشگاه اسلامی است

علی خضریان عضو اسبق شورای مرکزی اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل و نویسنده کتاب جریانشناسی جنبش دانشجویی با عنوان "موج سوم" در این یادداشت نوشت:

در طول سال های اخیر در خصوص واقعه 18 تیرماه سال 78 زیاد گفته و شنیده شده است به طوریکه اگر کسی بخواهد در خصوص حوادث آن روزهای کوی دانشگاه و کف خیابان‌های تهران و بعضاً برخی از شهرستان ها همچون تبریز مطلبی را بخواند و کسب اطلاعی کند به راحتی می تواند با انجام یک جستجوی ساده و همچنین تهیه چند جلد کتاب از نظرات و دیدگاه های مختلف مطلع شود.

هر چند به اعتقاد نگارنده بخشی از ابعاد و زوایای وقایع 18 تیرماه و همچنین روزهای پس از آن نیاز به گذر زمان داشته تا بهتر بتوان در خصوص آن به بحث گذاشت اما آنچه مورد تأیید همه دیدگاه هاست اینکه وقایع کوی دانشگاه ماحصل و معلول یک سری علت های متنوعی است که مهمترین آنها از منظر دانشگاهی ایجاد یک بستر فکری و اندیشه ای برای در برابر هم قرار دادن انقلاب اسلامی با دانشگاه و دانشجو است و دقیقاً بر همین اساس 18 تیرماه سال 78 نماد مظلومیت انقلاب اسلامی و به تبع آن دانشگاه اسلامی است و دقیقاً پس از گذشت 10 سال در فتنه‌ی 88 در ابعادی بسیار بزرگتر و وسیعتر بروز و ظهور پیدا می کند.

باید اذعان داشت که بستر اصلی محصولات اندیشه‌ای در جامعه‌ی ما به دلیل مسئله‌ی علوم انسانی است، چرا که ما در دانشگاه‌ها وارث علوم انسانی غربی و سکولار هستیم و باید پذیرفت که این اندیشه‌ها- ‌که در قالب متون، نظریه‌ها و تئوری‌ها خودنمایی می‌کنند- دارای پیش‌فرض‌هایی هستند که در درونشان بروز و ظهور دارد. با این وصف، در شرایطی که متون و حاملان متکی به علوم انسانی غالباً غربی هستند، به طور طبیعی در نهایت زمینه تقابل مابین دانش آموختگان و فارغ التحصیلان علوم انسانی و به طور خاص علوم اجتماعی را با تفکر و ماهیت گفتمان انقلاب اسلامی فراهم می کند و تا زمانی که وضعیت علوم انسانی به شکل کنونی است و فضای سکولار و غربگرا بر متون و منابع اصلی در علوم انسانی و در حاملان و عاملان علوم انسانی در ایران غلبه دارد، احتمال وقوع حوادثی چون حوادث کوی دانشگاه و فتنه 88 کماکان وجود دارد.

به هر حال، اهمیت علوم انسانی در ایران این است که در واقع جامعه دورانی را پشت سر گذاشته که علوم انسانی ضرب شصت‌ خود را به آن نشان داده ‌است. به این معنا که انتهای جریانی که با عنوان تجدیدنظرطلب، در دوره‌ای در ساختار قدرت حضور داشت و امروز نیز با برخی چراغ سبزها در محیط دانشگاهی جهت حضور مجدد مواجه گردیده، عمدتاً فارغ‌التحصیلان و دانش‌آموختگانی هستند که دو عقبه‌ی فکری دارند: یکی عبدالکریم سروش که جنبه‌های معرفتی را برای این جریان سامان می‌داد و از آنجا که انتهای اندیشه‌ی دکتر سروش براندازی حکومت دینی است، عدم اعتقاد به حکومت دینی و پیش بردن پروژه‌ی سکولاریسم در دستور کار آن‌ها قرار می گیرد چرا که وی در مباحث اساسی خود مانند قبض و بسط و به طور جدی تر در بسط تجربه نبوی زیر بنای فکری و فلسفی سکولاریزم را در ایران تئوریزه می‌کند که به طور طبیعی سازمان مشروعیت بخش جمهوری اسلامی را که حکومتی غیر سکولار است را نشانه ‌گرفته و دیگری دکتر حسین بشیریه نیز بر دموکراتیزاسیون سکولار تاکید داشته که نقطه مقابل نظریه مردم سالاری دینی است که عقبه‌ی فکری این جریان، به لحاظ اندیشه‌ی سیاسی و جامعه‌شناسی سیاسی، به شمار می‌آید و سند تأملات راهبردی حزب مشارکت- که مبنای عمل این جریان فتنه در سال 88 بود و بر گذار از جمهوری اسلامی تأکید داشت- و ارجاعات متعدد آن به اندیشه‌ها و آثار بشیریه، خود گواه روشنی برای این موضوع است.

در مجموع، موارد یاد شده بیانگر آن است که پیش از این و خصوصاً در سال‌های ابتدایی انقلاب و همچنین در دوران سازندگی، با علوم انسانی به عنوان یک مقوله‌ی غیرجدی و غیرمهم در کشور برخورد می‌شد، اما دوم خرداد 76 اهمیت علوم انسانی را در جامعه‌ی ما جدی کرد و وقایع سال 78 و 88 بر اهمیت این مسئله افزوده است.

باید توجه داشت ‌که علوم انسانی محدود به محیط نخبگان است و فراگیری عمومی ندارد، اما تأثیرات آن زمانی دیده می‌شود که شبکه‌ای از این محیط نخبگان تشکیل شود و دقیقاً بر همین اساس مشاهده می‌شود که پس از سه دهه از انقلاب اسلامی، فارغ‌التحصیلان علوم انسانی- که در حدی رشد و ارتقا پیدا کرده‌اند‌- تبدیل به یک شبکه‌ی اجتماعی شده‌اند و بدون نیاز به ارتباط مستقیم، نرم‌افزاری که بر اثر علوم انسانی به آن‌ها منتقل شده است،‌ بین آنها وحدت و انسجامی ارگانیک ایجاد می‌کند.

بر همین اساس، این علوم انسانی است که به آنها القا کرده است به چه ارزش‌‌هایی علاقه‌مند باشند و در تقابل نسبت به چه ارزش‌هایی عمل کنند.

به این ترتیب، می‌توان گفت وقایع 18 تیر نمونه‌ای بارز از نتایج تأثیرات علوم انسانی غرب‌گرا در محیط نخبگانی و خصوصاً دانشگاهی در کشور است؛ به طوری که اگر بخواهیم یک جمع‌بندی در ارزیابی وضعیت علوم انسانی داشته باشیم، باید بگوییم که در واقع مهم‌ترین نقطه‌ی چالش انقلاب اسلامی، برای حفظ موجودیت معنوی خود و تداوم جهت‌گیری‌هایش، مسئله‌ی علوم انسانی است.

به کلامی صریح‌تر، قتلگاه بزرگ انقلاب اسلامی و جایی که تکلیف آن به طور اساسی تعیین می‌شود‌ مسئله‌ی علوم انسانی است؛ چرا که رویه‌ی موجود در این حوزه نیاز‌های انقلاب را در ایجاد همگرایی با ارزش‌های خودی برآورده نمی‌کند و اگر اتفاق مهمی در این حوزه نیفتد و تحول بزرگی در آن رخ ندهد، هزینه‌های سنگینی برای جمهوری اسلامی به وجود خواهد آورد و این مسئله ای که باعث می گردد تا به 18 تیرماه نه به عنوان صرفاً یک تاریخ، و نه برای بحث بر سر اینکه چه کسی و در کجا اولین سنگ را انداخت؛ و چه کسی اول شعار داد؟ و چه کسی فلان عکس را گرفت؟ نگاه کنیم. بلکه به عنوان یک خطر بالقوه که متأسفانه هنوز تغییری نکرده و همان مسیر غلط با شدت و توسعه بیشتری در آموزش عالی کشور در حال پیشروی است نگاه کرد.

ارسال نظر: