"فرقه حلقه، ظاهری عرفانی دارد اما در باطن شیطان پرستی است"

کدخبر: 973423

یک آسیب دیده فرقه حلقه در گفتگوی تفصیلی با «نسیم»، گفت: به امید فرادرمانی وارد حلقه شدم، اما مشکلات روحی وحشتناکی نصیبم شد/ بعد از آن که شروع به نماز خواندن کردم، حالم بهبود پیدا کرد

فعالیت های زیر زمینی فرقه حلقه علی رغم منع قانونی در برگزاری کلاس و دوره توسط شخص موسس این فرقه و مسترهای آن همچنان ادامه دارد. به طوری که وقتی پای صحبت آسیب دیده های این عرفان می نشینیم. یکی از درخواست های ایشان برخورد قانونی جدی با برگزار کنندگان و مبلغان این فرقه و نیز اعدام موسس این فرقه انحرافی توسط مراجع قضایی است. آسیب دیده ها، آسیب های وارده از این فرقه را جدی و عمیق می دانند و آن را نگران کننده می خوانند. در همین راستا و برای برررسی برخی زوایای آسیب های این فرقه به سراغ آقای ف. ن رفتیم کسی که به امید بهبودی و رهایی از مشکلات روحی با شعور کیهانی ارتباط گرفته و پس از آن دچار مشکلات جدید و جدی‌تری شده است.

آنچه از نظر می گذرانید مشروح گفتگوی «نسیم»، با این آسیب دیده فرقه پر هیاهو و جنجالی حلقه است .

نسیم: خودتان را به مخاطبین ما معرفی نمایید. ف.ن: 23 سال دارم و دانشجوی معماری هستم؛ ولیکن به دلیل مسائلی که از طریق حلقه برای من رخ داد نتوانستم به درس و دانشگاه برسم.

نسیم: چه شد که به سمت حلقه رفتید؟ ف.ن: من دچار یک سری افسردگی بسیار شدید شده بودم؛ به خاطر مصرف بیش از اندازه قرص ترامادول طی چند سال حالم بسیار بد بود؛ از طریق یکی از آشنایان این کلاس‌ها به من معرفی شد و گفتند که اگر در این کلاس‌ها شرکت کنی، حالت خوب می‌شود؛ در خصوص ماهیت این کلاس ها چیزی به من نگفتند؛ به این جلسه رفتم و به مرور زمان فهمیدم که این اصلاً از فرادرمانی فراتر است و تنها ظاهر آن خوب است و حالت عرفانی و مذهبی و روحانی دارد؛ در اصل چیز دیگری است. من روز اول به خاطر افسردگی حادی که داشتم و استرسی که به خاطر ترک قرص و مواد مخدر داشتم، یک مدت این قرص‌ها و مواد را مصرف می‌کردم و طبعاً اثرات جانبی بدی داشت؛ من به دلیل کاهش این اثرات بد وارد فرادرمانی شدم و شروع کردم به ارتباط گرفتن و ارتباط دادن و تشعشع دفاعی گرفتن و تماس گرفتن با مستر و ارتباط گرفتن از مستر تا حالم خوب شود و تا یک مدت زیادی ادامه دادم.

نسیم: کلاس ها در کجا برگزار می شد؟ ف.ن: کلاس‌ها در دفتری در کرج برگزار می‌شد؛ چندین جلسه که من را دعوت کردند و گفتند که بیا، حالت آنجا بهتر می‌شود و من هم می‌رفتم ولی حال من نه تنها بهتر نشد، بلکه بدتر هم شد.

در کلاس‌ها فقط می‌گفتند اتصال بگیر، تو شاهد باش و چشمهایت را ببند

نسیم: در کلاس ها چه می‌کردند؟ ف.ن: در کلاس‌ها فقط می‌گفتند اتصال بگیر، حرفی از اینکه اتصال با چه چیزی نمی‌زدند؛ تشعشع دفاعی می‌گرفتند و می‌دادند. بعد از تشعشع دفاعی حال خوبی نداشتم وقتی علت را جویا می شدم آن چیزی که به من می‌گفتند این بود که اینها همه بیرون ریزی است؛ می‌گفتند که حالت خیلی بهتر می‌شود؛ تو شاهد باش و چشمهایت را ببند؛ (خیلی هم فکر می‌کردم که معنی این کلمه چیست؛ اصلاً نمی‌توانستم درک کنم) ما موجودات غیر ارگانیک را که روی سیستم‌های مغزی تو اثر گذاشتند و شیطانند، بیرون می‌ریزیم؛ می‌گفتند که این موجودات غیر ارگانیک روی تو اثر گذاشتند و حالت بد شده است؛ اگر از طریق فرادرمانی اتصال بگیری حالت بهتر و خوب می‌شود.

بزرگ شدن گوش، خونریزی از دهان و بسیاری از حالات وحشتناک را با چشمان خودم در کلاس ها دیدم

در کلاس‌ها بیرون‌ریزی‌های بعضی‌ها را دیدم که خیلی وحشتناک بود. مثلا یک نفر گوشش بزرگ می‌شد و خونریزی می کرد؛ یا یک دختری بود که دیدم سرفه می‌کرد و آنقدر سرفه کرد تا اینکه یک دفعه از دهانش خون بیرون زد که من گفتم یا حسین این دیگر چیست و مستر به من گفت که این بیرون‌ریزی است. گفتم که شما دارید حال این را خوب کنید ولی این دارد خون بالا می‌آورد و گفتند که شما دخالت نکن خودش خوب می‌شود؛ بعد از چند دقیقه آن شخص با نفس‌های کوتاه کوتاه خود بلند شد و رفت دستشویی و صورت خود را آب زد و گفت بیرون‌ریزی بود و... ولی من از این قضیه سر در نیاوردم.

نسیم: تشعشع دفاعی به چه طریق بود؟ ف.ن: موقعی که تشعشع دفاعی به من دادند، به من گفتند که چشمهایت را ببند و شاهد باشد؛ در کمتر از پنج ثانیه یک چیزی از داخل من مثل یک جاروبرقی مکیده شده و رفت؛ من چشمهایم را یک لحظه باز کردم و گفت چشمهایت را ببند؛ گفت دارد آن حلقه را ایجاد می‌کند و در همان حین نَفس من به من می‌گفت که داری حماقت می‌کنید ولی از آن طرف با تلقین هایی که به من می کردند حس می‌کردم که شاید یک چیز مثبت و خوبی باشد.

نسیم: چگونه این عمل را انجام می دادند؟ ف.ن: فقط ارتباط از راه دور بود، یعنی مستر آن طرف نشسته بود و من این طرف بودم؛ هیچی نمی‌گفت و فقط می‌گفت که شاهد باش.

نسیم: چند جلسه تشعشع گرفتید؟ ف.ن: من سه جلسه تشعشع گرفتم.

نسیم: چه عوارضی برای شما به وجود آمد؟ ف.ن: می‌توان گفت که برخی حالاتم از بین رفت ولی یک چیز جدید و خیلی بزرگتر جای آنها را گرفت؛ ظاهر خیلی خوب و روحانی و تمیزی داشت و در کالبد آن چیز دیگری داشت و کاملاً شیطانی بود؛ این امری است که من درک کردم. این ارتباط گرفتن‌ها تمام شد تا اینکه من فرادرمانی را قطع کردم؛ بعد از قطع کردن اختلالات روانی شروع شد، کابوس‌ها شروع شد و شنیدن صداهای مختلف شروع شد و...؛ من شروع کردم به مبارزه کردن با آنها و گفتن این که شاید این حالات به خاطر آثار فردرمانی است؛ فکرهای منفی و حالت شیطانی داشتن در من شکل گرفت و من نمی‌دانستم که چکار کنم. عوارضی که برای من به وجود آمد درگیری‌های فکری، اختلالات روانی بود؛ در فرادرمانی به ما گفته شده است که اگر از فرادرمانی بد بگویی، بد میبینی، به این علت اندکی استرس دارم؛ اختلالات روانی و درگیری‌های شدید به وجود آمد مثلاً این قضیه فرادرمانی کاملاً با عرفان شیطان پرستی در یک مبحث هستند؛ به خاطر این است که به جای اینکه من را به خدا نزدیک کند بیشتر دور می‌کند.

یک لحظه نمی‌توانم با خدا ارتباط بگیرم

حالت‌های شیطانی که من می‌گویم این است که یک لحظه نمی‌توانم با خدا ارتباط بگیرم؛ یک لحظه نمی‌توانم خوب باشم؛ چیزی در مغزم دائما به من دستورهای منفی می‌دهد؛ من با آن همیشه در جنگ هستم که می‌گوید این کار را بکنم و من مبارزه می‌کنم و این مسئله بعد از تشعشع به وجود آمد. حتی اگر من می‌خواستم یک لحظه دعا کنم نمی‌گذاشتند من با خدا ارتباط برقرار کنم. یادم هست که یک بار بعد از جنگیدن زیاد به این نتیجه رسیدم که باید نماز بخوانم و می‌خواستم نماز بخوانم به سمت دستشویی رفتم که وضو بگیرم، افکار خیلی منفی در سرم بود، می‌گفت بشین سر جات، تو با این چیزها به جایی نمی‌رسی و داشتم به کلی دیوانه می‌شدم. آنقدر حرف‌های بد می‌زدند انواع و اقسام فحش‌ها را به من می‌دادند. تصویرهای مختلفی مثل تصاویر جنسی در ذهنم نقش می بست، یعنی می‌خواستند فقط یک کاری کنند که من ارتباطم را با خدا قطع کنم.

الله اکبر نماز را که گفتم، آرام گرفتم

من بیشتر لج می‌کردم و اسم خدا از لب نمی‌افتاد؛ رفتم برای اقامه الله اکبر که گفتم و ما در دین داریم که بعد از گفتن الله اکبر ارتباط ما با جاهای دیگر قطع می‌شود و به خدا وصل می‌شود؛ الله اکبر که گفتم آرام گرفتم و حالم خیلی بهتر شد؛ الآن هم مدتی است که نماز را شروع کردم و حالم خیلی بهتر شده است ولی باز هم هنوز آن اذیت‌ها و آزارها سر جای خودش هست؛ آن دستورهای منفی و کابوس‌های شبانه و علاقه زیاد به اعتیاد وجود دارد ولی با همه اینها در حال مقابله هستم.

نسیم: می توانی بگویی این کیست که تو را از انجام کار خوب باز می دارد؟ ف.ن: دیدنی نیست؛ قبل از این موضوع من با این مسئله ماوراء الطبیعه مشکل داشتم و می‌گفتم این چیزها نیست؛ بعد از آن من یک بعد دیگر را درک کردم و فهمیدم که آن چیزی که از آن حرف می‌زنند و قرآن کریم هم به آن اشاره می‌کند آن چیزی نیست که ما به طور فیزیکی آن را ببینیم؛ در درون ما است؛ این موجودات درون ما کار می‌کنند و ما را گول می‌زنند.

میگفتند موجودات غیرارگانیک همان جن است، اما نباید بگوییم که جن است

نسیم: در تعریف موجودات غیر ارگانیک چه توضیحی می دادند؟ ف.ن: می‌گفتند جن است و نباید بگویید جن است؛ می‌گفتند شبکه منفی‌ای که از طریق شیطان است؛ تو باید با آن مقابله کنی که به مرور زمان من با تحقیقاتی که خودم کردم متأسفانه فهمیدم این فرقه نوظهور که به اسم فرادرمانی تبلیغ میکند، همان شیطان‌پرستی است.

نسیم: از کجا به این امر رسیدید؟ ف.ن: خود به این امر رسیدم چون کاملا اثرات منفی شیطان‌پرستی را درون خودم فهمیدم؛ من یک لحظه نمی‌توانم دعا کنم. به حدی با این قضیه در حال جنگیدن هستم؛ کافی است اتصال بگیرم یعنی به محض اتصال گرفتن، من صدای فحش، صدای جیغ و چرت و پرت می‌شنوم و خیلی چیزها می بینم.

وقتی که صدای اذان را می‌شنوم حالم خیلی بهتر می‌شود

نسیم: چه وقت هایی حالت بهتر است؟ ف.ن: وقتی برای مصاحبه می‌آمدم خوب بودم ولی مصاحبه که شروع شد حالم بد شد. یعنی یک نیرویی به من فشار بسیاری می آورد تا قدرت بیان را از من می‌گیرد که نتوانم حرف‌هایم را درست بیان کنم. اصلاً فکر نمی‌کردم که اینجوری بشوم؛ یک حال عجیبی دارم. وقتی که صدای اذان را می‌شنوم حالم خیلی بهتر می‌شود.

نسیم: به کارشناسان مذهبی و روحانیون برای طرح مشکلت مراجعه کردی؟ ف.ن: کلاً در این زمینه من می‌ترسیدم به کسی چیزی بگویم؛ به هر کسی این مسئله را گفتم یک جوری عکس العمل نشان داده که انگار مثلاً من توهم زدم؛ اکثر مردم فکر می‌کنند متافیزیک یعنی یک غول با دوتا شاخ و یک دم بیاید و بگوید که می‌خواهم تو را بخورم؛ درک این مسئله برای مردم سخت است. وقتی که کلاس‌ها را شروع کردم به من گفتند که در خانه هم ارتباط بگیر؛ می‌گفتند که چشمهایت را ببند؛ من هم چشم‌هایم را می‌بستم و ارتباط می‌گرفتم؛ موقعی که ارتباط می‌گرفتم و بعد از سی دقیقه که ارتباط می‌گرفتم باید تماس می‌گرفتم و حسم را به مستر شرح می‌دادم؛ بدی این امر این بود که آن لحظه من حس می‌کردم که دارد یک اتفاقی برای من می‌افتد و آن اتفاق منفی است نه مثبت اما از روی ناچاری من تسلیم این قضیه شده بودم. از افسردگی خسته شده بودم و خودم را به این فرادرمانی سپردم و ارتباط را می‌گرفتم و با مستر تماس می گرفتم؛ حتی یک بار هم به آن فحش دادم و ‌گفتم که حالت خیلی بد دارم و شما دارید من را دیوانه می‌کنید و دارید به من انرژی منفی می‌دهید، مستر ‌گفت که اینها همه بیرون ریزی است و شما حالت خوب می‌شود.

در طول مدتی که در عرفان حلقه بودم اصلاً ندیدم که مسترها نماز بخوانند

نسیم: در خصوص اعتقادات فرقه حلقه نکته ای توجه شما را جلب کرد؟ ف.ن: یک چیزهایی در حلقه واقعاً عجیب و غریب بود؛ قرآن را یک جور دیگر تفسیر می‌کردند و می‌گفتند که قرآن را بخوانید و این آیه‌ها به ما الهامات می‌دهد؛ موسس فرقه حلقه ادعا کرده که در سال 2012 دنیا تمام شده است و رو به پایان می‌رود؛ البته من که اعتقادات آن ها را دنبال نمی‌کردم چون علم و حوصله لازم را نداشتم. در طول مدتی که در عرفان حلقه بودم اصلاً ندیدم که مسترها نماز بخوانند. چیز جالبی که من از این قضیه پس از تحقیق فهمیدم که عرفان نوظهور اگرچه به ظاهر عرفان روحانی می نماید، اما الگو گرفته از عرفان کابالا، عرفان هندو، شیطان‌پرستی است. مطمئن هستم که این مسئله کاملاً منفی و انحرافی است.

نسیم: چه شد که حلقه را رها کردی؟ ف.ن: داشتم ضربه می‌خوردم؛ مثلاً همه ما یک نفسی داریم و نفس ما به ما دستور می‌دهد که چه کاری درست است و چه کاری غلط است و آن نفس من بود که به من می‌گفت تو داری راه غلط را می‌روی؛ تنها چیزی که به فکر من رسید این بود که دقیقاً برعکس جریان فرادرمانی حرکت کنم و اولین کاری که کردم به سایت نجات از حلقه مراجعه کردم و ‌دیدم در آنجا افراد زیادی هستند که حال آن ها مثل من است و از یک جهت خوشحال شدم و از جهت دیگر خیلی عصبانی شدم و بعد تماس گرفتم.

نسیم: حلقه برای شما شفایی داشته است؟ ف.ن: در حال حاضر تحت نظر روانپزشک هستم.افسردگی‌ام برطرف نشده است؛ چون اکنون دچار یک اختلالات دیگری شدم؛ من مشکلاتی همانند افسردگی داشتم؛ قرص می‌خوردم برای اینکه آرام‌تر شوم و شب‌ها راحت بخوابم و قرص‌های ضد استرس می‌خوردم؛ برای اینکه اینها را نداشته باشم، و به امید فرادرمانی وارد این فرقه شدم و یک چیز بدتر نصیب من شد. به عبارتی آن چیزهای کوچک رفت ولی دچار یک کابوس وحشتاک بزرگتری شدم؛ هر شب کابوس‌های مختلف می بینم؛ اینکه با یک سری مسائل بجنگی خیلی سخت و ترسناک است؛ اینکه با یک سری حس‌های ناخودآگاه بجنگی بسیار دشوار است. همه اینها را علم پزشکی به بیماری‌های روانی ربط می‌دهد. اگر از کسانی که دچار این مشکل شدند بپرسید همین را می‌گویند؛ مثل فکر خوانی، مثل حدس زدن یا مثلاً پیش‌بینی کردن، یک سری مسائلی شبیه به این است که برای شما پیش می‌آید؛ به عبارتی یک نوع ذهن‌خوانی است که از دوره فرادرمانی روی من ماند؛ در فرادرمانی به من می‌گفتند که علاقه به ذهن خوانی نشان نده چون که کار بدی است و شیطانی است.

خیلی خیلی علاقه‌ام به موادمخدر زیاد شده

خیلی خیلی علاقه‌ام به مواد زیاد است یعنی به طور عجیبی توی مخم هست که مواد بزن تو باید مواد مصرف کنی؛ آنها به من می‌گویند که هرویین مصرف کن. همچنین من خودکشی‌های متعددی داشتم مثل خودکشی با آمپول هوا سه بار سرنگ خریدم و آمدم بزنم ولی پشیمان شدم؛ بالای بام خیلی بلند ایستادم تا خودکشی کنم ولی پشیمان شدم؛ بارها و بارها حس خودکشی داشتم، ولی موفق نشدم. تا دلت بخواهد خودزنی داشتم. آن کسی که به من تشعشع دفاعی می‌داد یک روز به من گفت امروز کلاً خارش داری، از اینجا که بیرون رفتی به مدت یکی دو ساعت بدنت می‌خارد؛ به محض اینکه به خانه رفتم شروع شد، اگرچه همه این احساس خارش از تلقین بود؛ اما ساعت‌ها من خودم را می‌خاراندم و دیگر نزدیک بود از بدنم خون بیرون بزند؛ تماس گرفتم و گفتم که من حالم بد است و گفت این بیرون‌ریزی است. تلقین و توهم مرگ خیلی زیادی داشتم مثلاً شب می‌خواستم بخوابم و دراز می‌کشیدم و یک دفعه یک توهمی می‌گرفتم که تو فردا می‌میری؛ اگر علاقه به خودکشی نشان می‌دادم از این توهم مرگ خلاص می‌شدم؛ بعد از اینکه به زندگی امیدوار می‌شدم، توهم مرگ پیدا می‌کردم؛ یک شب فکر خودکشی، یک شب توهم مرگ و... وجود داشت؛ یعنی هر وقت به زندگی امیدوار می‌شدم توهم مرگ داشتم؛ ناامید می‌شدم که می‌خواستم خودکشی کنم و نمی‌شد؛ همواره جنگ بین خیر و شر داشتم.

درست است که از نظر فیزیکی فلج نشدم ولی درون من فلج شده است

درست است که از نظر فیزیکی فلج نشدم ولی درون من فلج شده است؛ خدا را شکر می‌کنم که از نظر فیزیکی مشکلی پیدا نکردم. البته در حال حاضر سعی کردم هر چیزی که مربوط به فرادرمانی می‌شود را کامل قطع کنم تا بهبود پیدا کنم. همه ارتباط‌ها را قطع کردم. وقتی توی اینترنت سرچ کردم تا ببینم آیا اشخاص دیگری هم مثل من هستند که حال آن ها بد شده باشد؛ دیدم خیلی‌ها مثل من بودند که وارد این عرفان شدند و در حال حاضر حال آن ها بد است؛ خیلی‌ها در توانبخشی و تیمارستان بستری بودند.

نسیم: آن فرد از فامیل که شما را معرفی کرده بود چطور با حلقه آشنا شده بود؟ با او بعد از جدا شدن از حلقه صحبت کردید؟ ف.ن: این شخص خود سن بالایی دارد؛ معرفی کرد و گفت تو حیفی برو آنجا حالت خوب می‌شود؛ از چگونگی آشنایی او با حلقه اطلاع ندارم؛ تا به حال از او نپرسیدم که حالت خوب است یا خیر ولی فکر نمی‌کنم که حال و روز خوبی داشته باشد.

نسیم: تا کنون به شکایت کردن از این فرقه فکر کرده اید؟ ف.ن: روز اول یک برگه‌ای جلوی من گذاشتند و یک سری تعهداتی از من گرفتند که مثلاً اگر فلان کار را بکنید این اتفاق می‌افتد؛ من هم آن برگه را نخوانده امضاء کردم و بیرون آمدم؛ نسبت به اینکه شکایت کنم یک حس خیلی بدی دارم و احساس می‌کنم که از نیروهای منفی تهدید می‌شوم.

نسیم: چگونه تو را تهدید می کنند؟

ف.ن: تهدیدات بیشتر می‌شود؛ آن انرژی منفی‌ها بیشتر می‌شود؛ نقطه‌ضعف ما انسان ها فقط اعتماد به نفس ما است؛ شیطان دست روی اعتماد به نفس ما می گذارد؛ آن هم دقیقاً همین کار را در مورد من انجام می‌دهد؛ بارها برای من پیش آمده که یک حسی به من می‌گوید که راجع به فرادرمانی جایی صحبت نکن؛ وقتی که حرف می‌زدم و پشت سر آن ها بد می‌گفتم، ناخودآگاه یک سری تلقیناتی شکل می‌گرفت و نیروهای منفی به من حمله‌ور می‌شدند و من را اذیت می‌کردند؛ یعنی من شاید سه یا چهار روز خواب و خوراک نداشتم و فقط گریه می‌کردم.

نسیم: خانواده چه می کردند؟ از ارتباط شما با فرقه حلقه اطلاع یافتند؟ ف.ن: خانواده‌ام هم در جریان هستند؛ مادرم در جریان است، خیلی هم از این مسئله ناراحت است؛ ولی درک نمی‌کنند و فکر می‌کنند که یک مسئله کلیشه‌ای است و من دارم اشتباه می‌کنم. من حتی یک مدتی به خاطر حالی که داشتم خانه نمی‌رفتم چون نمی‌خواستم مادرم ببیند. می‌شود گفت گریه من بیست و چهار ساعت هم شده بود؛ هر جا توی تاکسی وسط خیابان گریه می‌کردم؛ حالت‌های روانی بدی داشتم و استرس‌های شدید اذیتم می‌کرد؛ جلوی مادرم حالم را خوب نشان می‌دادم ولی وقتی می‌رفتم توی اطاقم فقط قرص می‌خوردم و می‌خوابیدم. خانواده ام خیلی به فکر بودند و حدود دو میلیون تومان تا به حال هزینه درمان مرا تقبل کردند تا فقط بتوانم بخوابم، چون نمی‌توانم بخوابم؛ فقط فکر و خیال و افکار منفی و شیطانی و چیزهای بد نمی‌گذارند بخوابم و می‌ترسم که اذیت بشوم که دارم می‌شوم.

نسیم: اگر زمانی بتوانی شکایت کنی این اقدام را انجام می دهی؟ ف.ن: بله صد در صد؛ من خودم از طاهری شاکی هستم، یک طرف ماجرا ترس‌هایی است که نمی‌گذارد و یک طرف دیگر قدرت‌هایی است که من ندارم؛ مثل یک حامی و پشتیبانی که من ندارم تا بتوانم شکایت کنم؛ وقتی که من یک نفر هستم کاری از دستم بر نمی‌آید. فقط امیدوارم یک راه درمانی پیدا کنم و حالم خوب شود؛ فقط امیدوارم که حالم خوب شود.

ارسال نظر: