آرزوی "رضا امیر خانی" در ۴۲ سالگی

کدخبر: 1002590

سخنرانی رضا امیرخانی در آستراخان مورد تشویق و تمجید حضار قرار گرفت/ همایش ادبیات کشورهای ساحلی دریای خزر با حضور مدیرعامل بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان در آستراخان روسیه برگزار شد

به گزارش «نسیم»، همایش ادبیات کشورهای ساحلی دریای خزر با حضور مدیرعامل بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان و جمعی از نویسندگان ایرانی در آستراخان روسیه برگزار شد.

سخنرانی رضا امیرخانی در آستارخان مورد تشویق و تمجید حضار قرار گرفت مشروح این سخنرانی به شرح ذیل است:

من از جایی آمده ام که به دریای «جنوب» شما می گفتند «شمال». هر بار که به دریا می رفتیم و تنی به آب می زدیم، پدر سرحال و سبک بال شنا می کرد و می گفت: «من به اتحاد جماهیر شوروی می روم و برایتان خرسی سفید به هدیه می آورم». می رفت و می رفت تا در آبیِ آب به نقطه سیاهی بدل می شد.

ما کودکانه به دنبالش می رفتیم و امواج به سینه مان می خورد و به زمینمان می زد. دریا جلودار ما بود و امواج جلوگیر ما. من با همه کودکانگی به موجی می اندیشیدم که از دریا به ساحل می آمد و جلوی مرا می گرفت. شرح سفر این موج، پر خروش ترین اندیشه کودکانه من بود. موجی که از اتحادیه جماهیر شوروی راه می افتاد و به سینه ام می زد و جلوی پیشرفت من را می گرفت.

آرزوی کودکیم این بود که این سوی دریا را ببینم که چگونه امواجش از خلافِ ساحل آنها راه می افتد و به دریا می آید. آرزوی کودکیم تماشای کودکان این سوی ساحل بود که امواج از ساحلشان دور می شد و به دریا می رفت تا به ساحل ما برسد. این پرسش اولی دریایی من بود.

حالا در روز چهل و دو سالگیم که آن نقطه سیاه، افق سفیدی شده است، اولین آرزویم در آستراخان پاسخ به همان پرسش اول است. دریایی که موج هایش قرار است به سوی ما بیاید و موج هایش به سینه کودکان نمیزند، بلکه به پشت کودکان می زند و به سمت ما می آید.

ما به ساحل کاسپین که می رسیدیم باید پشت به دریا می کردیم تا به کعبه -قبله مان- رو می کردیم؛ آنچنان که ترکمن ها دریا را در شانه راست می دیدند و آذربایجان ها در شانه چپ. اینجا بهتر است... به دریا رو میکنیم و آسمان را می بینیم.

ارسال نظر: