اخبار آرشیوی

کدخبر: 346279

سعد الله زارعی در سرمقاله امروز "کیهان" با اشاره به موفقیت ایران در مذاکرات استانبول نوشت: اگر امروز ایران دارای یک شخصیت معتبر جهانی است به واسطه آن است که منافع ملی خود را قربانی سیاست‌ها و الگوهای حاکم بر نظام بین الملل نکرده و بلکه در برابر آنها با قامت استوار ایستاده است

سعدالله زارعی در روزنامه کیهان، نوشت: مذاکرات «اسلامبول» از جنبه های مختلف قابل ارزیابی است و از همین رو به مجموعه ای از مباحث سیاسی در سطح بین المللی دامن زده است اما در عین حال در میان همه این مباحث یک سوال جدی نیز جلب توجه می نماید: «استفاده ایران از این اجلاس چیست». برای این سوال در درون جامعه ایران و نیز در سطح بین المللی پاسخ هایی ارائه شده است. یکی از منظرها به این اجلاس و طبعا یکی از پاسخ هایی که به این سوال داده می شود این است که اجلاس اسلامبول یک اجلاس ویژه و استثنایی و «نقطه عطف» است و ایران می تواند از آن برای تثبیت موقعیت جهانی و منطقه ای خود استفاده نماید. بعضی در تحلیل این موضوع گفته اند این برای اولین بار است که در آستانه اجلاس مشترک ایران و غرب، حق ایران در غنی سازی به رسمیت شناخته شده و از آن طرف تحولات منطقه عربی و به زیر کشیده شدن رژیم های وابسته به غرب، کشورهای گروه 1+5 را در موقعیت دادن امتیاز قرار داده است و از این رو ایران می تواند مطالبه گذشته خود مبنی بر «مذاکرات عادلانه» را به کرسی بنشاند که برخورد هوشمندانه و از موضع اقتدار تیم مذاکره کننده هسته ای کشورمان در اجلاس اسلامبول، گامی بلند و موثر در این راستا بود ولی یادداشت پیش روی به نکته دیگری توجه دارد که نباید در این عرصه ناگفته بماند. بی تردید، غرب در موقعیتی ضعیف و ایران اسلامی در جایگاه برجسته ای قرار گرفته است. غرب از یکسو دچار بحران شدید مالی است و در عمل با توجه به اقتدار ایران اسلامی قادر به اعمال فشار جدیدی نیست، غرب با روسیه، چین و حتی آلمان اختلاف جدی دارد و فرمول 1+5 به فرمول 3+3 و با احتساب ایران به فرمول 4+3 تبدیل شده است. از سوی دیگر در فاصله اجلاس قبلی تا اجلاس روز گذشته پروژه تغییر حکومت متحد ایران در سوریه به شکست انجامیده در حالیکه در این فاصله، ایران دوستان بیشتری در منطقه پیدا کرده است، ایران در فاصله دو اجلاس اخیر موفقیت های جدیدی در عرصه هسته ای بدست آورده و با برگزاری انتخابات باشکوه 12 اسفند، ثبات و اقتدار مردمی خود را نشان داده است. بله در روزهای اخیر، محافل مختلف سیاسی و اطلاعاتی غرب به دفعات از موقعیت برتر ایران در مذاکرات اسلامبول حرف زدند. این آن بخش از حقیقت است که تردیدی در آن نیست. اما بخش دیگری از حقیقت که خوشبختانه تیم مذاکره کننده ایران به آن توجه داشته، این است که اساسا میز مذاکرات اسلامبول برای اعتراف به حق ایران چیده نشده و آمریکا، فرانسه و انگلیس اگرچه بطور اجمالی به حق ایران و تغییر شرایط مذاکره اذعان کردند ولی هنوز برای پذیرش حقوق واقعی ایران و اندازه واقعی آن چانه زنی می کنند آنان غنی سازی 5/3 درصدی را اجمالاً قبول دارند ولی مگر حق به رسمیت شناخته ایران در N.P.T شامل غنی سازی 20 درصد و حتی بالاتر از آن نیست آیا غرب حاضر شده این حق را به رسمیت بشناسد؟ بعضی هم با استناد به اینکه غرب بالاخره تا حد زیادی به اینکه «ایران قدرت اول منطقه» و یکی از قدرت های مطرح جهان آینده است اذعان کرده اند و این فرصتی است که به قول یکی از علمای جغرافیای سیاسی ایران «هیچگاه برای ایران فراهم نبوده است» و نتیجه گرفته اند که «پس حالا وقتش است که ایران با درک موقعیت جدید ژئواستراتژیک خود در کنسرت جهانی شرکت کند چرا که اگر درک موقعیت جدید، با تلاش برای مشارکت در کنسرت جهانی توأم نگردد، باید هر لحظه منتظر مواجه شدن با بحران ماند»! اگر بخواهیم عبارت و استدلال فوق را ساده سازی کنیم باید بگوئیم که ایران باید موفقیت کنونی خود را به غرب بفروشد و سپس به آنان بپیوندد و بعنوان جزیی از سیستم مسلط بر نظام بین المللی درآید. ما در اینجا کاری نداریم به اینکه اساساً غرب حاضر نیست جمهوری اسلامی را بعنوان یک شریک بپذیرد، تجربه ترکیه می گوید غرب به طریق اولی ایران را بعنوان شریک نخواهد پذیرفت همانگونه که 50 سال است ترکیه را نپذیرفته است. اما به فرض اینکه غرب آماده پذیرش ایران بعنوان یک بلوک شکل دهنده به قدرت رسمی بین الملل باشد، آیا اساساً این یک مسئله مثبت و سازنده برای ایران خواهد بود؟ برای این سؤال یک پاسخ عینی و تجربه شده وجود دارد: غرب اگر امروز به بخش کوچکی از حق ایران- به ناچار و با کراهت- اعتراف می کند این اعتراف ناشی از پیوستن ایران به نظام بین الملل و عمل به توصیه ها و تقسیم کار قدرت هایی نظیر آمریکا نیست که اگر بنای نظام بر حرکت در چارچوب نظام سلطه بود هیچگاه به این جایگاه و رشد علمی نمی رسید همانگونه که ایران دوره پهلوی نرسید. اگر امروز ایران دارای یک شخصیت معتبر جهانی است به واسطه آن است که منافع ملی خود را قربانی سیاست ها و الگوهای حاکم بر نظام بین الملل نکرده و بلکه در برابر آن ها با قامت استوار ایستاده است. حرکت در چارچوب نظام جهانی در واقع پذیرش تقسیم کاری است که ما در آن تأمین کننده مواد اولیه کارخانه های غرب و مصرف کننده کالاهای درجه دو آنان خواهیم بود. اما از جنبه دیگر کسانی که ما را به پذیرش قواعد نظام بین الملل و بازی در چارچوب کنسرت غرب دعوت می کنند و سرپیچی از آن را خطرناک و بحران آفرین معرفی می نمایند به ما بگویند که این نظام جهانی چیست، قواعد و بازی های آن کدامند؟ مگر نه این است که ما در دوره خلأ نظام بین المللی بسر می بریم و چشم انداز نظام آینده جهانی در درون مجموعه ای از احتمالات غوطه ور می باشد. همین هفته پیش میلیبند وزیر خارجه سابق انگلیس به دیدار خاویر سولانا هماهنگ کننده سابق سیاست خارجی اتحادیه اروپا رفت و به او گفت اروپا جایگاه خود را در نظام آینده جهانی از دست داده و دولت آمریکا به سمت کشورهایی نظیر روسیه، چین، هند و ژاپن شیفت شده و همه چیز خارج از حوزه آتلانتیک و در مجموعه پاسیفیک در حال برنامه ریزی است. البته این قلم مفهوم آنچه بین این دو مقام سابق سیاسی اروپا رد و بدل شده که متضمن تداوم قدرت آمریکا در دهه های آینده است را تایید نمی کند اما به هر حال در خلال این مباحثه، این موضوع به اثبات می رسد که نظام بین المللی بشدت در حال تحول است. کما اینکه بعضی از نظریه پردازان ژئواستراتژی گفته اند نظام بین المللی از نظام «بحری- قاره ای»- که آمریکا مظهر قدرت بحری و شوروی مظهر قدرت قاره ای آن بود- به نظامی که عمده ترین مشخصه آن ژئواکونومی است تغییر پیدا کرده است. از منظر این نظریه پردازان در آینده منطقه «خاورمیانه گسترش یافته» از یک سو نقش عمده ای در شکل دهی به رقابت های بین المللی و از سوی دیگر نقش عمده ای در خود سیستم بین الملل ایفا خواهد کرد چرا که در سیستم اکونومیک محور، انرژی حرف اول را می زند بعضی هم گفته اند در آینده مثلث، آمریکا، اروپای متحد و خاورمیانه و مثلث اوراسیا، چین و خاورمیانه موقعیت های ژئواستراتژیک جهان را به خود اختصاص خواهند داد این دسته از نظریه پردازان بنا به دلایلی- که از حوصله این نوشتار خارج است- ایران را منطقه هارتلند- قلب- این دو حوزه ژئواستراتژیکی خوانده اند با این وصف کاملا واضح است که فعلا و تا مدت ها سخن گفتن از اینکه ایران باید در چارچوب مناسبات شرق و غرب حرکت کند و با استفاده از هنجارهای آن درصدد ارتقای جایگاه خود باشد، غیرمنطقی، غیرعلمی و غیرعملی است. خود همین مسئله بیانگر آن است که حرکت در خارج از چارچوب های نظام پیشین برای کشوری که از توانایی عبور از این هنجارها برخوردار می باشد، نه تنها مخاطره آمیز و هزینه زا نیست بلکه منافع فراوانی هم دارد. در این شرایط کشورهای شکل دهنده به نظام پیشین قادر به جلوگیری از حرکت چنین حریف هوشمند و بااستقامتی نخواهند بود. اما در این میان مهمترین مسئولیتی که کشوری نظیر ایران دنبال می کند این است که نمی نشیند تا نظام آینده در غیاب او شکل بگیرد و بعد بخواهد سهم خود را در نظامی شکل یافته و مهندسی شده مطالبه کند اگر ایران به بازی دست دوم رضایت دهد به وضعی گرفتار می شود که اکثریت غالب کشورهای دنیا بعد از جنگ جهانی دوم به آن مبتلا شده و بعضی از آنها علیرغم آنکه بعدا به توانمندی های بالایی هم رسیدند و از کشورهایی نظیر فرانسه و انگلیس جلو زدند ولی تا آخر تبعات کشوری پیرامونی را تحمل کردند. نباید تردید کرد که فضا و شرایط (پارادایم Paradigma) آینده کاملا با فضا و شرایط گذشته متفاوت خواهد بود اما این تفاوت فقط جنبه سیاسی و امنیتی ندارد بلکه بیش از آن هویت فرهنگی و اجتماعی دارد. در پایان جنگ جهانی دوم (1324 ش) تغییر پارادایم صرفا در حوزه سیاسی و امنیتی رقم خورد؛ کنسرت اروپا- حاکمیت پنج کشور انگلیس، فرانسه، روسیه، آلمان و اطریش مجارستان- جای خود را به نظام دو قطبی- آمریکا و شوروی- داد ولی در ادبیات حاکم بر سیستم بین الملل و... تغییری روی نداد. در واقع قدرت سابق بین الملل خود را در فرم های امنیتی جدید- ناتو در برابر ورشو- فرم های سیاسی جدید- رژیم های لیبرال دمکرات در برابر رژیم های سوسیالیستی- و فرم های حقوقی جدید- سازمان ملل به جای جامعه ملل- بازتولید کرد ولی منطق، معنا و راهبردهای قدرت دست نخوردند. چرا که سازندگان نظام دو قطبی همان میراث داران کنسرت اروپا بودند. حالا هم همان میراث داران نظام دو قطبی که دیروز در اسلامبول گرد هم آمده بودند، دست اندرکار بازتولید همان نظام در قالب جدید هستند اما ایران اسلامی به این نکته توجه دارد که اولا کمک کردن به بازتولید نظام گذشته هنرمندی و خردورزی نیست و ثانیا چه کسی گفته است که تغییر پارادایم تنها در حوزه جغرافیا -ژئوپلیتیک- اتفاق می افتد. مقابله ملت ها با نفوذ فرهنگ و استیلای سیاسی غرب و به زیر کشیدن اقتدار نظامی و امنیتی دولت های غرب و هر حرکتی که با منطق نظامی امنیتی غرب با خاورمیانه انجام شود- نظیر حرکت نظامی شوروی سابق در افغانستان- به خوبی نشان دهنده آن است که دوره پارادایم غرب در همه ابعاد آن به سر آمده است. بحران اقتصادی غرب بعد از حدود 200 سال سیطره غرب بر همه منابع جهان از شکست بخش اقتصادی آن پارادایم حکایت می کند؛ انحلال نظام خانواده و سقوط اخلاق در غرب از شکست اخلاقی فرهنگی پارادایم غرب خبر می دهد؛ ناتوانی غرب در حل و فصل معادلات امنیتی نظامی علیرغم آنهمه هزینه، نیرو و جنگ افزار از شکست امنیتی نظامی پارادایم غرب خبر می دهد و انتخابات های 20 تا 35 درصدی و متزلزل شدن پایه های دولت در غرب، شکست سیاسی پارادایم غرب را ثابت می کند. پس باید از برخی مرعوب شدگان غرب پرسید کدام بخش از پارادایم گذشته در جای خود باقی مانده و درستی آن ثابت شده که ما بخواهیم خود را با آن تطبیق داده و درصدد سهم مناسب در آن باشیم؟! ما باید با فعال سازی جهان اسلام و بخصوص کشورهای خاورمیانه و دامن زدن به هویت اسلامی آنان و یادآوری ستم های غرب بر ممالک اسلامی و نیز با افشای ماهیت ظالمانه بخش های مختلف پارادایم غرب، به ملت ها یادآوری کنیم که باید برخیزند و خود آینده خویش را بسازند نه اینکه بنشینند تا دیگران درباره آنان تصمیم بگیرند. چه شیرین و دلنشین است ندای الهی حضرت امام خمینی-ره- و چه برنامه کار مدبرانه ای است: «ای مستضعفان جهان بپاخیزید و خود را از چنگال ستمگران جنایتکار نجات دهید و ای مسلمانان غیرتمند اقطار عالم! از خواب غفلت برخیزید و اسلام و کشورهای اسلامی را از دست استعمارگران و وابستگان به آنان رهایی بخشید.» (صحیفه نور/ ج11 / ص275- 21/12/1358)
ارسال نظر: